«ترجمه گزارشی که در اکتبر 1986، در وبسایت معتبر «لاسانجلس تایمز» منتشر شده است.» یک خلبان نیروی هوایی افغانستان، روز پنجشنبه، جنگندۀ « MIG-21 » را به یک پایگاه هوایی پاکستان منتقل کرد و خواستار پناهندهگی در این کشور شد. حکومت با نشر بیانیهیی این خبر را تأیید کرده بود و گفته بود که یک جنگندۀ ساخت شوری متعلق به نیروی هوایی افغانستان در پایگاه هوایی کوهات نشست کرده است. این پایگاه در 100 مایلی شهر اسلامآباد موقعیت دارد و حدود 40 مایل با مرز افغانستان فاصله دارد. مقامهای حکومتی گفته بودند که این خلبان خواستار پناهندهگی شده و درخواست وی د…
اگر تحصیلکردهیی بیکار است یا دست به گدایی میزند اصلا عجیب نیست. اگر خانوادهی فرزند نوزادش را بخاطر گرسنگی به فروش میگذارد اصلا عجیب نیست. نه از تحصیل در دانشگاهها چنان دانا و توانا میشویم که بازار کار جهانی به ما نیاز داشته باشد و نه کسی به ما جبر کرده که با زندگی در زیر خط فقر، ده تا فرزند را ردیف کنیم. به نظر من، پدر یا مادری که نوزادشان را میفروشند تا شکم ده فرزند دیگر شان را سیر کنند جنایتکار استند. البته فرزندفروشی جزئی از فرهنگ غنی و هزاران ساله ماست. پدر و مادرها اگر فرزندان دخترشان را در نوزادی نفروشند، در نو…
چیزهای زیادی را باید بنویسم. بغضهای زیادی را باید بیرون بدهم. در مورد اتفاقات زیادی باید حرف بزنم. گوشههای تاریک و خاک خورده ذهنم را که گاهی یادآوری از آن ها مرا آتش میزنند باید باز کنم. باید آن تکههای سیاه را از ذهنم، از دلم و از اعماق وجودم بیرون بکشم. چگونه میتوانم این کار را بکنم؟ با کسی در این مورد حرف بزنم؟ در گوشهی بنشینم و بلند بلند حرف بزنم... با خودم، با درختها و دیوارها... بنویسم؟ در وبلاگم یا کتابچه خاطراتم؟ یا هم در فیسبوک و توییتر که چندتا جارچی لایک و کامنت کنند...نمیدانم... اما گاهی که به یاد کودکیام میافتم، …
حاجی رستم بای، فئودال روستای ما بود. نام او با زمین، زمینداری و عیاری گِره خورده بود. همیشه خندهی بر لب داشت که واقعی بود. مرد دسترخواندار و سخی که با تهیدست و ثروتمند یکسان حرف میزد. پدرم او را ماما صدا میزد و او همه ما را خواهرزاده صدا میزد. من هیچگاه نپرسیدم که چه رابطهی میان این ماما و خواهرزادگی وجود دارد، چون اوج احترام و صمیمیت را در زبان و رفتارش میدیدم. آن سالهای نه چندان دور که او هنوز به خانه خدا مشرف نشده بود و " رستم بای " بود را به یاد دارم. او اسبهای داشت برای بُزکشی، کارگرانی داشت برای شخمزد…
فکر میکنم در این روزهای پر از مرگ، وظیفه ما تنها این نیست که در خانه بمانیم و مُردهها را حساب کنیم. ما باید خودمان را آمادهی کار و زندگی در جهانی بسازیم که شکل و شمایل آن به میل کرونا تغییر میکند. جهانی که رویاها، موقعیتها، ظرفیتها و تواناییها در آن متفاوت خواهد بود. در آن جهان شاید تنها کسانی پیروز باشند که طرح نو در اندازند. من حداقل کاری که میتوانم این است که تلاش میکنم خودم را از لحاظ ذهنی آماده بسازم تا از تغییراتی که در راه است نترسم. روزهای سختی در پیش است. باید قوی بمانیم!
مختار وفایی امیرمحمدنوری مرد ۵۳ ساله بود که ساعت هشت صبح روز چهارشنبه در شفاخانه ویژه مراقبت از بیماران کوید۱۹ در شهر مزارشریف فوت نمود. امیرمحمد تا هفت ساعت قبل از مرگ، با دوستان و خانوادهاش تماس تلفنی داشت و نیز با یکتن از خبرنگاران بصورت تصویری صحبت کرده بود. جریان صحبت تصویری امیرمحمد با حسن سرداش خبرنگار در فاریاب نشان می دهد که امیرمحمد تا هفت ساعت قبل ازمرگ می توانست بدون دستگاه آکسیجن صحبت کند. او در این تماس ویدیویی، پیهم از نارسایی مسوولان شفاخانه میگوید و میافزاید که در بیست و چهارساعت فقط یکبار به او سر زده اند. همسرِ…
ویروس کرونا همانگونه که مرز جغرافیایی نمیشناسد، آدمها را نیز بدون تفکیک جنسیت، قوم، سن یا هر ویژگی دیگر، میبلعد. در این میان اما کهن سالان به دلیل ناتوانی جسمانی و ضعف در سیستم دفاعی بدن شان، بیشتر از بقیه گروهها در معرض افتادن به دام این بیماری مهلک استند . من از یکسال به این سو در سویدن زندگی میکنم. با گسترش شیوع کرونا در اروپا و وضع قیودات در برخی از کشورها، سویدن نیز قیوداتی نه چندان جدی را ابتدا بر کهن سالان و سپس بر بقیه مردم وضع کرد . کهن سالان از حضور در اجتماعات منع شدند و همه برنامههای از قبل تنظیم شده که …
هیولای عالمگیر و وحشت فراگیرِ کرونا هم ه کشورها به شمول جامعه افغانستان را در بر گرفته. این وحشت در جوامع تحصیلکرده و مرفه که بنای زندگی مردم روی مولفههای مدنیت استوار است، با همدلی و همکاری اندکی مهار شده، اما در جامعهی واگرا و مسلحِ افغانستان، این وحشت بیشتر از آنچه هست نمایان شده است. با افزایش آمار مبتلایان و فوت شدگان در اثر ویروس کرونا در کشورهای مختلف جهان، بهای مواد خوراکه، شوینده و تجهیزات صحی در بازار افغانستان افزایش یافت. شمار زیادی از تاجران دست به احتکار زدند تا پولی از تهیدستترین قشر جامعه را به جیب بزنند. در این میان…
مرد مشکوک به ابتلا به کرونا که از ایران به شهر میمنه برگشته است، با خودداری از مراجعه به شفاخانه، در خانهاش مخفی شده بود. او بار بار تقاضای داکتران موظف را برای انجام معاینات رد کرد، چون از شفاخانه و بستری شدن هراس دارد. پولیس ولایت فاریاب نیز چندین بار جهت انتقال او به شفاخانه اقدام کرد اما او هربار از ساحه متواری میشد. بلاخره، نقیبالله فایق والی فاریاب به دیدن او رفته و با دادن مقداری پول به خانوادهاش، او را جهت معاینه به شفاخانه مرکزی شهر میمنه آورده است. چه مردمان عجیبی هستیم. تصور کنید با این وضعیت چه تعداد افراد به ویروس کرونا آلود…
#پلچرخی در یک هفته اخیر دو تن در بلاکهای ۳ و ۱۰ زندان پلچرخی فوت کرده اند. دو پولیس و دو زندانی هم مشکوک به ابتلا به کرونا استند و قرنطینه شده اند. مسوولان زندان در مورد فوت شدهها و افرادی که به قرنطینه رفته اند اطلاعات نمیدهند.
زمان احمدی، پس از هفت سال حبس در زندان پلچرخی کابل، دیروز یازده مارس آزاد شد و به خانوادهاش پیوست. احمدی در سال ۲۰۱۲ پس از نوشتن مقالهیی در مورد عوامل تخریب بودای بامیان که هرگز منتشر نشد، توسط پولیس بازداشت گردید. دادگاه ابتدایی حوزه سوم کابل، زمان احمدی را در یک حکم بدوی، به جرم ارتداد و اهانت به مقدسات اسلام به بیست سال حبس محکوم کرد. احمدی در جریان محاکمه، توسط قاضی لت و کوب شد و صدای اعتراض او نادیده گرفته شد. احمدی به دلیل اینکه به جرم ارتداد و اهانت به مقدسات اسلام راهی زندان شده بود، در داخل زندان نیز با خشم زندانیانِ عضو گروه …
قطارِ شب، با صدای آرامی که در دل تاریکی میپیچد، جنگلها و دریاچهها را یکی پی دیگر طی میکند. از جنوب به شمال سویدن میروم. از گرما به سرما. آفتاب به برف. از جنوبِ شلوغ به شمال آرام و خلوت. در کوپه تنهایم و گاهی روی تخت وسطی گاهی روی تخت بالایی دراز میکشم. بالشتم را گاهی کنار پنجره و گاهی برعکس میگذارم. اما خوابم نمیبرد، در حالی که همه خواب اند و هیچ صدایی -جز خُرخُر یک مرد از کوپه پهلوییام- شنیده نمیشود. ساعت ۲ شب است و قطار در وسط یک جنگل که برف آنرا در این وقت شب روشن نگهداشته توقف کرده. نمیدانم چرا توقف کرده اما …
توافقنامه میان طالبان و ایالات متحده امریکا پس از هژده ماه مذاکره در نهایت دیروز شنبه بیست و نهم فبروی 2020 در دوحه پایتخت قطر امضا شد. جزئیات توافقنامه میان طالبان و آمریکا - نیروهای خارجی تا ۱۴ ماه آینده افغانستان را ترک میکنند. - پنجهزار زندانی طالب تا دهروز دیگر آزاد میشوند. - همه زندانیان طالب تا سه ماه دیگر آزاد میشوند. - نام سران طالبان از لیست سیاه آمریکا حذف میشود. -از فردا طالبان و آمریکاییها به همدیگر حمله نمیکنند. حواشی توافقنامه: - تا چند روز دیگر مذاکرات میان گروه طالبان و دولت افغانستان در ناروی آغا…
الاهه سُرور دختری از یک خانواده به شدت محافظهکار و مذهبی است. پدر بزرگش ملا است و او تحت قیودات سختگیرانه بزرگ شده است. با الاهه سُرور در جریان کنسرت در شهر مالمو، سوئد خانوادهاش باری او را بخاطر حضورش در عرصه موسیقی طرد کرد و مدتی در کابل مخفیانه و با پوشش مردها زندگی میکرد. مسیری را که الاهه تا رسیدنش به روزهای روشن پیموده پر از سیاهچالههای است که ریشه در نفرت و تعصب جامعه مردسالار افغانستان در برابر زنها دارد. جامعهی که زنهای آگاه و آزاد را طرد میکند و از قدرت زنان به شدت میهراسد. جامعهی که باور دارد زنان باید دنب…
شب خواب دیدم گروهی از دوستانم آدمخوار شده اند و پس از خوردن دو دست دیگرم سراغ من آمده اند. به پدرم پناه بردم، اما دیدم که برادرم نیز در جمع آدمخواران است . خواب زشت و وحشتناکی بود.صبح که به دوستان آدمخوارم گفتم، یکی گفت تعبیرش برعکس است و به این معنا که مرا زیاد دوست دارند 😊
امروز این عکس را در توییتر دیدم. چقدر حس آشنا دارم با پرهای این کبوترهای سپید و این گنبد سبز. هیچ شهری برای من مزار نمیشود. شهر نوجوانی و شهر سرگردانی. شهر ترس و شهر عاشقی. دوست دارم این شهر را و سخت دلتنگش شده ام. کاش همه جا از این کبوترها و از این گنبدهای سبز میبود. حتی اگر میبود شاید به زیبایی مزارشریف نمیرسید. مساله اعتقادی و اعتقادات به کنار، اما زیر این گنبد سبز بطور عجیبی به آرامش میرسم. روزهای زیادی که گرفتار دلتنگی، هیجان، ترس و بیم بودم به این گنبد پناه برده ام. از پنجرههای آهنی و ضریح طلاکوب آن محکم گرفته و گریسته…
Follow me in Social media