شام سال نو ۲۰۲۴، کلافه و خسته، بی برنامه و دلتنگ بودیم. پرده را کنار زدیم، بیرون سرد، تاریک و بارانی بود. گفتم، به هرحال ما باید برای دخترک ما شادمانی خلق کنیم. شب سال نو باید برای او خوش بگذرد، چون این حق او است. باهم رفتیم به شلوغترین میدانهای شهر. خالی بودند، مانند شهر ارواح. به رستورانهای بزرگ که شامها جای سوزن انداختن نداشتند سر زدیم. سرد و ساکت و تاریک بودند. چند موتر و آدم در جادهها راه میرفتند. شهر چراغانی بود، اما آدمها نبودند. شاید دورترین و خشکترین صحراها با حضور آدمها قابل تحمل باشند، اما زیباترین شهرها، بدون آدمها قابل ت…
Follow me in Social media