خاطرات عبدالحمید محتاط، دولتمردی از جمهوریت نخست

 عبدالحمید محتاط، دولتمردی از نخستین جمهوریت افغانستان، در گفت‌وگویی با سمیه رامش، زندگی و کارنامه خود را ادیبانه، زیرکانه و با دقت روایت کرده است.

او در کابینه داوود خان، وزیر مخابرات و در دولت دکتر نجیب‌الله، وزیر اطلاعات و فرهنگ، معاون صدراعظم و معاون رئیس جمهوری بود.

اهمیت این کتاب در این است که یک سیاستمدار با سواد و تحصیلکرده، تجارب زندگی خود را از کودکی و زادگاه تا حضور در کابینه دولت و دیار غربت برای آیندگان بازگو کرده است. ممکن است در جاهایی اشتباهات خود را توجیه کرده باشد، اما حقایقی زیادی در این کتاب ذکر شده است که به خواندن و دانستن می‌ارزند.

من چندماه قبل این کتاب را خواندم. چهاربار آنرا روی میز کارم گذاشتم تا یادداشتی بنویسم، اما هر بار خبری، سوژه‌ای و کاری پیش‌آمد و این کار مهم ماند.

در جریان خواندن این کتاب، من گاهی تصور می‌کردم که خاطرات امرالله صالح بازنشسته را می‌خوانم. میان آقای عبدالحمید محتاط و امرالله صالح مشترکات زیادی است. هر دو تاجیک و پنجشیری اند، هردو خوش‌سخن و سخنور اند. هردو با شعر و ادبیات و ظرافت‌های زبان فارسی آشنایند. همچنین هردو یک دور تجربه معاونت ریاست جمهوری را با احمدزی‌ها را دارند. محتاط معاون دکتر نجیب‌الله احمدزی بود و صالح معاون اشرف غنی احمدزی.

وقتی محتاط در مورد حیطه صلاحیت خود در دوره معاونت ریاست جمهوری صحبت می‌کند نیز به یاد صالح می‌افتم. آقای محتاط در صفحه ۳۲۵ کتاب می‌گوید که دکتر نجیب‌الله به او گفته بود در جایی اگر امضای من [رئیس جمهور] ضرورت می‌شود، خودت کار را انجام بده، امضا را بعداً خواهم کرد.

بعد جناب محتاط به عنوان نمونه از حیطه صلاحیت خود به عنوان معاون رئیس جمهوری می‌گوید که روزی نغمه و منگل به من دفتر من آمدند و گفتند در بازگشت از آذربایجان، با خود قالین آورده‌اند که تحفه‌ای از سوی مقام‌های آن کشور است، اما مسئولان میدان هوایی، اجازه ندادند قالین را با خود به خانه ببرند، چون واردات قالین به کشور منع است.

محتاط می‌افزاید که نغمه و منگل از او کمک خواستند تا قالین خود را به دست آورند. محتاط می‌افزاید که به دکتر نجیب‌الله تماس گرفت تا در مورد این موضوع طالب هدایت شود. نجیب به محتاط می‌گوید: «با مسئولیت من قالین را برای شان پس بدهید.» محتاط ادامه می‌دهد: «هدف از ذکر این موضوع، اعتمادی بود که میان من و دکتر نجیب وجود داشت.»

باری در سال ۲۰۲۰، زمانی که اشرف غنی راهی بیمارستان شد و پس از معالجه به دفتر برگشت، امرالله صالح ادعا کرد که غنی با اعتمادی که به او داشت، پیش از رفتن به بستر شفاخانه، او را در جریان گذاشته بود. میزان صلاحیت امرالله صالح در معاونت اشرف غنی و صلاحیت محتاط در معاونت دکتر نجیب در این دو نمونه، به روشنی قابل درک است.

در صفحه ۳۹۷، آقای محتاط در مورد کودتای شهنواز تنی توضیح می‌دهد و می‌گوید در زمان وقوع کودتا در هند بود و وقتی برگشت دفترش در نتیجه بمباران ویران شده بود. بعد توضیح می‌دهد که از آمادگی تنی برای کودتا اطلاع داشت و حتی در جلسه‌ای که به این منظور برگزار شده بود اشتراک داشت و تلاش کرد تنی و رفقایش را از کودتا منصرف سازد. در پاسخ به این پرسش که چرا زمان کودتا در افغانستان حضور نداشتید، می‌گوید: «بودن من در افغانستان نمی‌توانست چیزی را تغییر دهد. از طرف دیگر خانواده هم به من نیاز داشتند. در دهلی کوچ کشی داشتیم و مادرم مریض بود.»

در صفحات پیش‌تر آقای محتاط توضیح می‌دهد که یک هفته قبل از وقوع کودتا، یک شب تا دیر با دکتر نجیب بیر جاپانی، کنیاک و کباب جاپانی میل کرده و در مورد احتمال وقوع کودتا و اوضاع آن وقت صحبت کرده است.

من نکات زیادی از این کتاب که در ۵۰۰ صفحه نوشته شده یادداشت کردم. نخستین زیبایی این روایت این است که جناب محتاط با دانش ادبی و حافظه شگفت‌انگیزی که دارد، وقایع را از آوان کودکی تا وزارت، معاونت صدراعظم و معاون رئیس‌جمهوری، با تمام جزئیات ذکر کرده است. ممکن است در برخی جاها خودش را برائت داده باشد، اما تصویر واضحی از حکومت‌های داوود خان و احزاب خلق و پرچم ارایه کرده است.

تلاش سمیه رامش در نوشتن این کتاب نیز قابل ستایش است. پرسشهای روشنگرانه او در جریان این مصاحبه باعث شده است تا بسیاری از مسائل در ذهن خواننده حل شود. نوشتن چنین کتابها و ثبت چنین خاطراتی به درک وقایع از تاریخ پرآشوب افغانستان کمک میکند.

Post a Comment

4 Comments

Anonymous said…
سلام
کتاب چه زمانی منتشر شده؟
آیا در کابل هم هست؟
Anonymous said…
یادداشت مختصر و کوتاهی بود. نوشتن را ادامه دهید. خرسندم که در عصر کوتاه نویسی و روزمره گی نویسی، شما وبلاگ نویسی تان را حفظ کرده اید.
Anonymous said…
محمدیاسین صمیم
Anonymous said…
لطفا نسخه پی دی اف کتاب را به اشتراک بگذارید