مارشال عبدالرشید دوستم نوامبر ۲۰۱۹ و در اوج اختلافهای سیاسیاش با اشرف غنی، رئیسجمهوری وقت افغانستان، در نشستی با حضور شماری از سیاستمداران افغان در خانه خود در شهر شبرغان، از غفلت حکومت در سرکوب طالبان انتقاد کرد و گفت که اشرف غنی از اوضاع افغانستان غافل و سرگرم طرحها و برنامههای قومی است. او در حالی که لباس نظامی بر تن داشت، گفت که با ادامه پیشروی طالبان به سمت شهرها، بیتوجهی حکومت و قومگرایی اشرف غنی، تصمیم دارد برای مردم و کشورش مبارزه کند. او به کنایه گفت: «خانه گرگ بی استخوان نیست.»
دوستم میخواست با این سخنانش بفهماند که هرچند در دولت مسند رسمی
ندارد و دمودستگاه نظامی در اختیارش نیست، به عنوان یک رهبر نظامی و سیاسی میتواند در مقابل دشمنانش ایستادگی کند و در زادگاهش
شبرغان، به قدر کافی نیرو و مهمات برای جنگ در اختیار دارد.
این سخنان دوستم موجی از نگرانی در دستگاه دولت وقت ایجاد کرد. او در سخنانش هشدار داد که اگر اشرف
غنی به برنامههای قومگرایانه خود ادامه دهد، سرنوشت او با آنچه بر دکتر نجیبالله، آخرین رئیسجمهوری
دولت دموکرات سوسیالیستی افغانستان، گذشت، یکسان خواهد بود.
چند روز پس از این سخنان دوستم، نمایندگان اشرف غنی به دیدار او
رفتند. پس از آن هم ژنرال اسکات میلر، فرمانده نیروهای حمایت قاطع و ناتو، با گروهی از
نظامیان خارجی به دیدار دوستم آمدند و یک مدال نظامی بر سینه او نصب کردند.
زادگاه دوستم شبرغان است و آن زمان تصور میشد که این شهر در مقابل طالبان نفوذناپذیر است؛ اما شبرغان هشتم اوت به دست طالبان سقوط کرد. ساعتی پس از
ورود طالبان به شبرغان، یک عضو طالبان به خانه مارشال دوستم وارد شد و لباس نظامی او
را پوشید و با آن عکس یادگاری گرفت. دوستم آن لباس و نشانهای نظامی را در ژوییه ۲۰۲۰ و در جریان مراسم دریافت درجه مارشالی پوشیده بود و هرازگاه در مصاحبه با رسانهها نیز با همان لباس
ظاهر میشد.
۱۱۰ روز دفاع شبرغان؛ خانه گرگ خالی شد
حاجی اکرم پهلوان یکی از فرماندهان حاضر در خط مقدم دفاع شبرغان طی ۱۱۰ روز جنگ نفسگیر در آن شهر بود. حمله و تهاجم طالبان به شهرهای
افغانستان از اوایل ماه مه آغاز شد و دوستم، پسرش یارمحمد را با فرماندهان و نظامیان
تحت امر خود از کابل به شبرغان اعزام کرد تا از نفوذ طالبان به داخل شهر جلوگیری
کنند. در شبرغان، یک واحد ارتش افغانستان نیز مستقر بود و در کنار آن، شماری از
نیروهای پلیس و امنیت ملی نیز حضور داشتند؛ اما تصمیم گیری و فرماندهی جنگ برعهده دوستم و پسرش یار محمد بود.
دوستم همواره از بیتوجهی رهبران حکومت وقت افغانستان به شبرغان شاکی بود.
او یک بار در اوج حمله و تهاجم طالبان به مرکز شهر شبرغان، گفت که نیروهای دولتی
به نیروهای تحت امر او که در خط نخست دفاع شبرغاناند، حتی یک گلوله کلاشنیکف هم
کمک نمیکنند. دوستم که همزمان با تشدید حملات طالبان به شبرغان در ۱۳ مه، وارد آن شهر
شد، اواسط ژوئن، به کووید-۱۹ مبتلا و مجبور شد برای معالجه به ترکیه برود. وضعیت سلامتی دوستم به قدری
وخیم توصیف شد که به گفته یکی از نزدیکانش، با آمبولانس هوایی به آنکارا، پایتخت
ترکیه منتقل شد.
همزمان با بستری شدن دوستم در آنکارا، پسرش یارمحمد دوستم هم که
فرماندهی جنگ در شبرغان را برعهده داشت، به کابل رفت. گفته میشد او نیز بیمار و تحت معالجه است. دوستم چهارم اوت از
بیمارستان مرخص شد و به کابل بازگشت، اما وقتی به افغانستان رسید که بسیاری از شهرستانها از جمله شهرستانهای
جوزجان به تصرف طالبان درآمده بودند و شهر شبرغان نیز در محاصره بود. دوستم هفتم
اوت با اشرف غنی ملاقات کرد و آماده بود دوباره به شبرغان برود اما هرگز این فرصت را نیافت. او به مزارشریف
رفت تا همراه با دیگر رهبران سیاسی شمال برای اوضاع چارهای بیندیشند.
حاجی اکرم پهلوان میگوید که با تشدید حملات طالبان به شبرغان، مارشال
دوستم حدود سه هزار نیرو برای مقابله با طالبان بسیج کرد اما به دلیل نرسیدن کمک و تجهیزات نظامی،
این نیروها نتوانستند مقابل طالبان دوام بیاورد. حاجی اکرم که فرماندهی بخشی از این
نیروها را برعهده داشت، گفت: «مارشال صاحب دوستم برای ما پول میفرستاد و ما اسلحه و مهمات
میخریدیم. دولت هیچ کمکی نمیکرد. از جانب دولت تنها یک واحد نظامی و ۱۱ عراده تانک در
شهر شبرغان وجود داشت. بقیه هرچه بود، متعلق به مارشال بود.»
حاجی اکرم تاکید کرد با وجودی که مارشال دوستم در زمان تشدید جنگ در بستر بیماری بود، هر لحظه با نیروهایش در شبرغان در تماس
بود و «داروندارش را داد» تا نیروهایش اسلحه و مهمات خریداری کنند.
او در مورد اینکه مهمات و اسلحه را از کجا میخریدند، گفت: «ما به افراد خود پول میدادیم و
آنان تهیه میکردند. افراد زیرمجموعه فرماندهان ارتش، سلاح و تجهیزات خود را میفروختند و ما از آنها میخریدیم.»
به گفته حاجی اکرم، نیروهای دولتی در هفتههای آخر جنگ، یک گلوله پیکا را ۱۰ افغانی و یک گلوله کلاشنیکف را ۱۵ افغانی میفروختند. حاجی اکرم افزود: «ما روزها اسلحه و مهمات میخریدیم و شبها میجنگیدیم.»
بیش از ۲۰۰ تن در دفاع از شهر شبرغان کشته شدند
به گفته حاجی اکرم پهلوان، در جریان حدود ۱۱۰ روز دفاع از شبرغان، بیش از ۲۰۰ نفر از میان حدود سه هزار نیرویی که با طالبان میجنگیدند، کشته
شدند. او معتقد است بیشتر این نیروها محافظان مارشال دوستم بودند که از سالها پیش تحت فرماندهی دوستم فعالیت
میکردند. عزتالله وردم، هاشم آستانه، علی سرور، نجمالدین عربخانه و نادر رئوف، از جمله فرماندهان ارشد تحت امر دوستم
بودند که در جریان دفاع از شبرغان کشته شدند.
کشته شدن بیش از ۲۰۰ تن در دفاع از شهر شبرغان را یک مقام ارشد امنیتی دولت اشرف غنی که بیشتر
مسائل شمال را دنبال میکرد، نیز تایید میکند. این منبع به شرط محفوظ ماندن نامش، گفت که انتخاب یارمحمد، پسر مارشال دوستم، به فرماندهی جنگ شبرغان، نارضایتیهایی میان
فرماندهان حزب جنبش پدید آورد و او نتوانست مانند پدرش اوضاع را مدیریت کند.
به باور این منبع، بیمار شدن دوستم در میانه جنگ و خالی شدن صحنه از حضور او، باعث
شد تا روحیه مدافعان شبرغان تضعیف شود و طالبان به سمت مرکز این شهر پیشروی کنند.
از سوی دیگر، این منبع میگوید «خانه گرگ» که دوستم از آن سخن میگفت،
سالها قبل تخلیه شد و تجهیزات و مهمات قابلتوجهی برای دوستم باقی نمانده بود. به گفته
این منبع، دوستم از ۳۰ سال قبل مقداری مهمات و تجهیزات نظامی به شبرغان منتقل کرده بود و این مهمات نزد فرماندهان کلیدی
او نگهداری میشدند اما آنها در ۲۰ سال گذشته، بهتدریج این مهمات و تسلیحات را فروختند.
دوستم اوایل سال ۲۰۲۱، تعداد ۱۰۰ قبضه اسلحه برای تکتیراندازی
خریداری کرد، اما نیروهایش استفاده از این سلاحها را بلد نبودند و آموزش استفاده از این نوع اسلحه
هم زمانبر بود و فرصت کافی برای این کار نمانده بود. دوستم همچنین ۸۰ دستگاه خودرو جیپ
سیمرغ از امارات متحده عربی خرید که در جنگ نقش تعیین کنندهای نداشتند.
یک هفته در یتیم طاق
حاجی اکرم پهلوان در مورد چگونگی سقوط مرکز شهر شبرغان گفت: «روز
هشتم اوت مهمات کمی برای ما مانده بود و دیگر برای دفاع از شبرغان شانسی وجود نداشت؛ چون راههای دریافت مهمات نیز قطع شده
بود و طالبان به وسیله تجهیزاتی که از سرپل و دیگر شهرها به دست آورده بودند، به
شبرغان هجوم آوردند.»
صدها نیروی امنیتی از جمله یارمحمد دوستم، پسر مارشال دوستم و
مسئولان دولتی جوزجان، روز هشتم اوت شبرغان را ترک کردند و به سمت فرودگاه جوزجان در حومه شهر رفتند. این
نیروها پنج روز در حومه فرودگاه در ناحیه یتیم طاق حضور داشتند و امیدوار بودند که با دریافت حمایت
از کابل و مزارشریف، برای بازپسگیری شبرغان اقدام کنند اما هجوم همزمان طالبان به همه شهرها
و شکست سیاسی دولت وقت افغانستان، فرصتی باقی نگذاشت.
یارمحمد دوستم و چند نفر از محافظان ویژه مارشال دوستم، عصر ۱۲ اوت، با هلیکوپترهای نظامی از یتیم طاق به مزارشریف
منتقل شدند. بخشی از نیروها هم به طالبان تسلیم شدند اما حدود یک هزار نیرو شامل نیروهای دوستم و نیروهای دولتی،
تصمیم گرفتند از طریق دشتها و درهها و در حالی که همه مسیرها در کنترل طالبان بود،
خود را به مزارشریف برسانند. دوستم، عطامحمد نور و محمد محقق با امضای یک پیمان نظامی، متعهد شدند
از مزارشریف دفاع میکنند و این نیروها به پشتگرمی حضور این سه رهبر سیاسی در مزارشریف، میخواستند با عبور از
دل دشمن، خود را به این شهر امن برسانند.
در ۱۳ اوت، تنها ۶۸ نفر از حدود یک هزار نفر توانستند خود را به مزارشریف برسانند و بقیه نیروها در جریان کمینهای طالبان
در این مسیر ۱۴۰ کیلومتری، یا کشته و بازداشت شدند یا خود را به طالبان تسلیم کردند.
۶۸ نفری که از این
گروه هزار نفری توانستند به مزارشریف برسند، مسئولان ارشد دولتی جوزجان و فرماندهان
ارشد تحت امر دوستم بودند. شماری از این افراد با خودروهای زرهی زیر رگبار مسلسلها وارد مزارشریف شدند و شماری
دیگر که خود را به ارتفاعات کوههای چمتال رسانده بودند، با کمک هلیکوپترهای ارتش نجات یافتند. یکی از
این افراد، حاجی اکرم پهلوان بود که از قله کوهی در چمتال با هلیکوپتر به مزارشریف منتقل شد.
او همراه با علی سرور ترکمنی، فرمانده هزارهتبار وفادار به دوستم،
در یک خودرو بود اما علی سرور در یک کمین کشته شد و او نجات یافت. اکرم پهلوان گفت،
هوا در آن روز بهشدت گرم بود و تشنگی و طالبان، هر دو جان آنها را تهدید میکردند.
ژنرال عبدالستار قاسمی، فرمانده نیروهای محافظت از دوستم، نیز در
میان افرادی بود که از معرکه نجات یافت. او میگوید در لحظات پایانی که در قله، منتظر رسیدن هلیکوپتر نجات از محاصره
طالبان بود، از شدت تشنگی از دهنش خون میآمد و نزدیک بود از حال برود.
نیروهای دوستم پس از ۱۱۰ روز جنگ بیوقفه در شبرغان متلاشی شدند. شمار اندکی از آنان که
مانند ژنرال قاسمی و اکرم پهلوان هم که خود را به مزارشریف رساندند، دیگر توان ادامه
جنگ نداشتند. دوستم نیز اگرچه در مزارشریف شعار میداد که تا آخرین توان میجنگد، در حقیقت دیگر توانی برای مبارزه نداشت؛ زادگاهش سقوط کرده بود، لباس مارشالیاش
بر تن یک طالب بود، هیبت نظامیاش شکسته شده بود و طالبان نیز اسلحه و مهمات کافی در اختیار
داشتند.
0 Comments