در سال 2013، در مزارشریف بودم و به دلیل شوقهای جوانی، یک
موتر خریدم که روی فرمان آن کامل مسلط نبودم. یکی از روزهای گرم تابستان، در جاده
عمومی میدان هوایی مولانا جلالالدین محمد بلخی میراندم و همزمان در مبایل با یک
دوست صحبت میکردم. جاده خلوت بود و به دلیل کمتجربهگی، متوجه خطرات احتمالی نیز
نبودم. هنگامی که میخواستم از یک بریدگی، به سمت چپ جاده دور بزنم، یک موتر تکسی
به عقب موترم اصابت کرد و مرا به سمت چپ در وسط جاده که مزدحم بود و رانندهها به
سرعت میراندند هُل داد. حینی که وارد سمت چپ جاده شدم، چند موتر از جمله یک نفتکش
مستقیم به من نزدیک شدند و با یک جیغ بلند دیگر نفهمیدم چه اتفاق افتاد.
چند لحظه بعد
چشمانم را باز کردم و سر و صورتم را لمس کردم دیدم خونی نریخته بود. خودم را در وسط
جاده و در میان موتری که مچاله شده یافتم. آنسوتر نفتکش را دیدم که زیر جاده و به
پشت افتیده. در سمت راست جاده همان موتری که به عقب موتر من اصابت کرده بود نیز کلهملاق
افتیده بود و دو موتر دیگر نیز حین حادثه رسیده و به همدیگر برخورد کرده بودند.
فضا کاملاً شبیه صحنههایی از فیلمهای هندی بود. دکانداران محل دور تانکر تیل جمع
شده و یکی از آنان تلاش داشتند شیشه نفتکش را بشکند و راننده را از آن بیرون کند.
دیدم که راننده از داخل صدا میزند که نزنید، شیشه را خراب نکنید، مرا چیزی نشده،
من زنده ام.
دکانداران سراغ من آمدند و دروازه موترم که در اثر برخورد
کاملاً بهم ریخته بود بازکردند و مرا بیرون کشیدند. سراغ رانندههای دیگر رفتند،
همه خوب بودیم. حتی یکی از پنج رانندهیی که در این حادثه به یکدیگر اصابت کرده
بودیم آسیب ندیده بودیم. عجیب بود. شبیه یک معجزه. حینی که من به سمت چپ جاده هُل
داده شدم، نفتکش سر رسید و راننده بخاطری
که مستقیم مرا زیر نگیرد، خودش را به زیر جاده هُل داد و نفتکش به قسمت سمت راست «بانَت»
موتر من اصابت کرد و باعث شد من در وسط جاده چرخک بزنم و برعکس متوقف شوم. خود نفتکش
در زیر جاده به پشت افیتد و تایرهایش رو به آسمان چرخ میخورد. فکر کنم نفتکش
خالی بود، چون آتش نگرفت.
خلاصه داستان اینکه هیچکس آسیب ندید، اما سه موتر به شمول
موتر من کاملاً ویران شده بودند. مقصر حادثه هم من و راننده تکسی که از عقب به
موتر من اصابت کرد شناخته شدیم. راننده نفتکش
نیز به دلیل اینکه در اوقات ممنوعه وارد آن ساحه شده بود مقصر دانسته شد. نفتکشها
در ساعات مخصوصی اجازه دارند وارد ساحه شهری شوند.
تمام این سالها را من مدیون راننده آن نفتکش هستم که خودش
را به زیر جاده هُل داد تا مرا زیر نگیرد؛ وگرنه روی جاده لِه میشدم. این را خودش
بعداً تعریف کرد و گفت که اگر نفتکش را به زیر جاده هُل نمیدادم کارت تمام بود.
گفت: لحظهیی که به تو نزدیک شدم، گفتم اگر مرا چیزی شد خیر است، اما اگر موجب مرگ
کسی شوم، خودم و خانوادهام تباه میشویم.
عکسهای آن صحنه را تا مدتی با خودم داشتم، اما هر بار
دیدنش مرا به وحشت میانداخت. تنها این عکس را نگهداشتم که حین بازپرسی در اداره
پولیس ترافیک با راننده نفتکش گرفتم و ازش بخاطر خودگذریاش سپاسگزاری کردم.
نامش یادم نیست، اما تا زنده ام مدیون او هستم. امیدوارم روزی
دوباره او را ببینم تا در آغوش بگیرمش. اگر او را دیدید سلام و احترام مرا
برسانید. هرکجا هست خدایا به سلامت دارش.
0 Comments