سال ۱۹۹۵ میلادی، در حالی که
افغانستان در آتش جنگ داخلی و شورش طالبان میسوخت، خانوادهی عمویم افغانستان را
به قصد ایران ترک کرد. من نیز دوازده سال بعد و در حالی که چهارده سال سن داشتم،
در پی اتفاقاتی که برایم افتاد، به تنهایی راهی ایران شدم. پس از دو هفته طی کردن
راه، زمانی که به اصفهان رسیدم، خانواده عمویم را دیدم که کاملاً متحول شده بود.
اوضاع اقتصادیشان نسبتاً روبراه مینمود و فرزندانش نیز بیشتر شده بودند. وقتی به
خانهی عمویم در حاشیهی شهر فلاورجان رسیدم، اندکی پس از رفع خستگی، عمویم به
پسرش سکندر گفت که مرا به سلمانی ببرد. موهایم بلند بود و بیریخت.
سلمان در حالیکه موهایم را
قیچی میزد، پرسید: «بچه کجایی؟». قبل از اینکه من چیزی بگویم، سکندر گفت: «بچه
مشهد.» من تعجب کردم که چرا سکندر دروغ گفت. سلمان پرسید: «کجای مشهد؟» سکندر نام
یک محله را گفت و سلمان دیگر سوالی نپرسید.
وقتی به سمت خانه بر میگشتیم،
از سکندر پرسیدم که چرا دروغ گفتی؟ سکندر با لبخندی گفت: «ایرانیها همیشه ما را
مسخره میکنند، اگر بگوییم بچه افغانستان، هزار سوال توهینآمیز دیگر را ردیف میکنند».
گفتم: «خوب تو گفتی من بچه
مشهد هستم، میدانند که دروغ گفتی».
گفت: «نه نمیدانند، چون لهجه
و چهرهی مشهدیها تا حدی به افغانستانیها شباهت دارد».
گفتم: «دروغگو دشمن خداست».
گفت: «شنیدی که گفتهاند دروغ
مصلحتآمیز بِه از راست فتنهانگیز است؟».
دوازده سال از آن روز میگذرد
و حالا که با دوستان و خانوادههای مهاجر افغانستانی در ایران صحبت میکنم، هنوز
تغییری در نگاه جامعه و حکومت ایران نسبت به مهاجران افغانستان اتفاق نیافتاده است.
من نزدیک به یکسال در ایران
زندگی کردم و در این مدت تنها چیزی که مُدام ذهن مرا آشفته و روحم را ویران میکرد،
نگاههای تحقیرآمیز و نادیده گرفته شدن کرامت انسانیام توسط «ارباب»های ایرانی
بود. من در اثر اجباری که پیش آمد، روزها در مزارع و بلندمنزلهای اصفهان کارگری
میکردم و به ندرت اتفاق میافتاد که مرا به اسم خودم و یا اسمی به غیر از
«افغانی» که واحد پول افغانستان است صدا بزنند.
«در
مدرسه به ما میگفتند که افغانیها کثیف و بچه دزد اند»
شگوفه علینژاد ۳۹ سال دارد و در گیلان که یکی
از استانهای ممنوعه برای افغانستانیها است بزرگ شده است. او تا یکسال قبل نیز
فکر میکرد که افغانستانیها موجودات کثیف، عقبمانده و بچه دزد هستند. او میگوید
که این طرز فکر را در مورد افغانستانیها از کودکیاش با خود داشته است. شگوفه
زمانی که کودک بود، کارگران افغانستانی را میدید که همه روزه در اگوهای فاضلاب
شهر مشغول تخلیه آب فاضلاب بودند. این کارگران از لحاظ ظاهری لباسهای ژنده و
کثیفی بر تن داشتند و معمولاً با چهرههای خسته و چشمان حیران به کودکان ایرانی
نگاه میکردند.
از شگوفه پرسیدم که چه چیزی
باعث شد تا ذهنیت منفی نسبت به افغانستانیها در ذهنش شکل بگیرد؟ شگوفه گفت: «در
مدرسه و محیط خانه به همه ما دانشآموزان میگفتند که در راه مدرسه به خانه مواظب
افغانیها باشید که بچه دزد اند. از نزدیک شدن به آنان خودداری کنید چون کثیف
هستند و ممکن است وبا یا طاعون بگیرید».
شگوفه میگوید که عوامل
مختلفی از جمله شغلهای رایجی که افغانستانیها درگیر آنها بودند، ظاهر ژولیده
آنان و نگاه عموم جامعه به آنها به عنوان بچهدزدها و آدمهای کثیف که والدین
همیشه در این مورد به بچهها میگفتند، باعث شد تا ترسهایی در ذهن او نسبت به
افغانستانیها جا بگیرد.
شگوفه در رشته روانشناسی تا
مقطع کارشناسی ارشد تحصیل کرده است و از چندین سال بدین سو در تهران زندگی میکند.
او معترف است که تا یکسال قبل نیز در مورد افغانستانیها، همان نگاهی را داشته که
در کودکی به خورد او داده شده بود.
یکسال قبل، زمانی که شگوفه
در اینستاگرام آهنگ یکی از آوازخوانهای جوان افغانستانی را شنید و در پی آن با
شماری از افغانستانیها در اینستاگرام آشنا شد، متوجه شد که هموطنان آن موجودات
ترسناک که از کودکیاش تا حالا از آنان هراس داشت، لباسهای آراسته بر تن دارند و
در رفاه زندگی میکنند. شگوفه میگوید که با دیدن افغانستانیها در شبکههای
اجتماعی و آنچه من از کودکی در مورد شان در ذهنم داشتم دچار شکاف ذهنی و دوگانگی
شدم. شگوفه حالا معتقد است که تنها لباس و مسایل ظاهری است که تعیین میکند به آدمها
چگونه نگاه کنی، چون یک ایرانی که دارای چنین دیدگاهی است، اگر به حاشیههای
فقیرنشین تهران برود و با یک تهرانی اصیل که فقیر و کارتن خواب است مواجه شود،
همان نگاه و برخوردی را با او خواهد داشت که با یک کارگر ژندهپوش افغانستانی دارد.
نقش رسانههای ایرانی در سیاهنمایی
علیه مهاجران
با این حال در میان بیش از دو
میلیون مهاجر افغانستانی در ایران که بیشتر در حال دامداری، کشاورزی، کارهای
ساختمانی و بقیه شغلهای شاقه هستند، شمار زیادی از نویسندهها، فعالان فرهنگی و
شاعران نیز حضور دارند.
در همایشی که سالانه به نام
«دیدار شعرا با رهبر انقلاب» برگزار میشود، هرساله یک یا دو شاعر از میان شاعران
افغانستانی مقیم ایران نیز حضور دارند و معمولاً مورد تشویق رهبر جمهوری اسلامی
قرار میگیرند.
سرور احمدی نویسنده و شاعر
افغانستانی است که ساکن ایران است و در دانشگاه شهید بهشتی در رشته ادبیات فارسی
تحصیل کرده است. احمدی میگوید که نگاه غالب در جامعه ایرانی نسبت به مهاجران
افغانستانی این است که اینها یک جماعت بیسواد، قاچاقچی، آدمکُش، بچهدزد، کثیف
و همیشه آواره هستند، و رسانههای ایران در ایجاد چنین نگاه زشت و تحقیرآمیز نقش
برجستهای ایفا کردهاند. احمدی میافزاید که رسانههای ایران برخی از جرم و جنایتهایی
را که عاملان آن مهاجران افغانستانی هستند با آب و تاب خاص و واژههای هدفمند پوشش
میدهند و ذهن مخاطب نیز این اتفاقات را به عموم جامعه مهاجر تعمیم میدهد. این
سیاهنمایی و بدبینی ضمن اینکه طی سالهای اخیر و با وجود گسترش شبکههای اجتماعی
کاهش نیافته، بلکه در اثر تنشهای دیپلماتیک میان کابل و تهران و برخورد سیاسی
جمهوری اسلامی با مهاجران افزایش نیز یافته است.
احمدی که یک نویسنده و شاعر
است و در برنامههای متعدد ادبی و فرهنگی در ایران شرکت کرده، میگوید که کارگر
افغانستانی فقط دغدغهی یافتن کار روزانه و نان شبانهاش را دارد، اما نویسنده و
فعال فرهنگی افغانستانی اگر بخواهد در ایران زندگی کند، باید حُسن نیت خود را نسبت
به رژیم ایران و دستگاه ولایت فقیه نیز ثابت کند، در غیر آن با موانع زیادی از
جمله اخراج اجباری مواجه خواهد شد. این در حالی است که هیچ بستری به صورت رسمی
برای کارهای فرهنگی مهاجران افغانستانی در ایرن وجود ندارد. محمد کاظم کاظمی از
شاعران مشهور افغانستان که بیشتر از سه دهه است در ایران زندگی میکند هنوز نمیتواند به نام خودش یک سیمکارت
بخرد و مطمئن نیست که تا یکسال دیگر در ایران میتواند زندگی کند یا خیر.
احمدی از سرنوشت قنبرعلی تابش
شاعر مشهور افغانستان یاد میکند که در ترم سوم مقطع دکترا، از دانشگاه علامه
اخراج شد و مسئولان دانشگاه برایش گوشزد کرده بودند که «حُسن نیت شما نسبت به
جمهوری اسلامی ثابت نشده و باید برگردید به کشورتان». قنبرعلی تابش پس از سه دهه
زندگی در ایران، در حالی که با پول شخصیاش تحصیل میکرد، در سال ۲۰۱۳ از ایران اخراج شد.
با این حال به نظر میرسد که
هیچ دریچهی امیدی برای بهبود اوضاع مهاجران افغانستانی در ایران و تغییر نگاه
جامعه میزبان به این جماعت وجود ندارد. به باور احمدی، تا زمانی که رژیم حاکم در
ایران، به مهاجران افغانستانی نگاه ابزاری و پروژهای داشته باشد، نگاه تحقیرآمیز
جامعه ایرانی به آنان تغییر نخواهد کرد.
نویسنده: مختار وفایی
نشر شده در مجله خط صلح
0 Comments