انا 55 سال و مادرش تیکا 95 سال سن دارد. انا و مادرش آلمانی استند و در شهر رادولفسل که جنوبیترین شهر آلمان و در
سرحد با سویس است زندگی میکنند. دیروز شام، من و رفیق نصرت اقبال مهمان انا و
مادرش بودیم. از کوهها و دامنهها و دریاچههای شهر تا افغانستان و مهاجران و
چگونگی مواظبت از مادر 95 سالهاش صحبت کردیم. تیکای 95 ساله نمیتواند به انگلیسی
صحبت کند و در حالی که زیر سایهبان کشتی نشسته بودیم و به دامنههای شگفت سویس و
آلمان نگاه میکردیم، به زبان آلمانی به من گفت: چه دندانهای قشنگی داری. رفیق
نصرت برایم این حرفش را ترجمه کرد و چند کلمه دیگر را به سختی به همدیگر فهماندیم.
اَنا کارمند شرکت بزرگی به نام SAP
(شرکت تولید نرمافزار آلمان) بوده و اکنون تقاعد کرده است.
در افغانستان بارها شنیده بودم که در کشورهای غربی (ملکهای کفری)، مردم، پدر
و مادرهای پیر شان را از کوه پایین میاندازند
تا از شر شان خلاص شوند. از اَنا پرسیدیم که مادرش دوست ندارد در خانۀ سالمندان
زندگی کند؟ انا گفت، مادرم در خانه با خودم زندگی میکند، چون در خانۀ سالمندان رسیدگی
چندانی به سالمندان وجود ندارد. رسیدگی به سالمندان در کشورهای اروپایی، شاید آخرین
حد رفاه و رسیدگی به یک انسان در جهانِ کنونی باشد. آخرین تولیدات تکنولوژی در عرصۀ
رفاه در اختیار سالمندان است و هر روز به این امکانات افزوده میشود. با این حال، اَنا
دوست دارد خودش به مادرش رسیدگی کند و این برای من حس خوب و قشنگی داد.
اَنا فعال اجتماعی و سیاسی است و به مهاجران زیادی کمک کرده است. صفحۀ فیسبوکاش
پر است از خبرهای در مورد مهاجران و
کشورهای افغانستان، عراق، کردستان و ایران.
با این هم، اَنا از شماری از مهاجران خصوصاً فعالان مدنی، روزنامهنگاران و فعالان
سیاسی که از کشورهای مانند افغانستان به دلایلی از جمله تهدیدات امنیتی به اروپا میآیند
و اینجا مبارزه و تلاش برای مردم و کشورشان را فراموش میکنند گلایه دارد. اَنا
میپرسد، اگر این افراد واقعاً اهل مبارزه و تلاش استند و زیر تهدیدات و مشکلات
سنگین در کشورهای شان فعال بوده، چرا در آرامش و امنیتی که در اروپا برای شان فراهم
است و مبارزه هم آسانتر، تعهد شان را فراموش میکنند؟
با اَنا و مادرش دریاچۀ بودنزی را گشت زدیم و از منظرههای قشنگ تپههای سویس
و روستاهای آلمان لذت بردیم. اَنا برای من الگوی از یک انسان متعالی و الهامبخش
است.
0 Comments