عطامحمد نور و جمعه خان همدرد سالهای زیادی را در دشمنی و زدنِ همدیگر سر کردند. عامل اصلی این دشمنی، تسلط بر بلخ و منابع عایداتی این ولایت بود. با مسلط شدن نور بر بلخ، همدرد برای سالهای زیادی از بلخ متواری شد. گاهی در لوگر و پکتیا، گاهی در جوزجان و فاریاب وظیفه اجرا کرد. هرچند همیشه در تلاش نشستن بر کُرسی مقام ولایت بلخ بوده است. نه کرزی و حکمتیار او را در رسیدن به این رویا یاری کرد و نه اشرف غنی. خانۀ همدرد در شهر مزارشریف از سالها بدینسو تحت ترصد ۲۴ساعته نیروهای استخباراتی عطامحمد نور بود. باری در سال ۲۰۱۴ برای مصاحبه با همدرد به خانه…
ذبیحالله فرهمند مدیر امنیت ملی میدان هوایی مولانا جلال الدین محمد بلخی، به دست اعضای گروه طالبان و به صورت بسیار فجیع به قتل رسیده است. طالبان، دو روز قبل فرهمند را از ساحات مربوط به دشت شور و شهرک کمپیرک شبهنگام بازداشت کرده و دو روز در اسارت نگهداشتند. امروز پنج شنبه، جسد فرهمند از ساحه شهرک افغانیه که طالبان در آن نفوذ دارند پیدا شده است. طالبان به شکل فجیع، این کارمند امنیت ملی را شکنجه کرده، اعضای بدنش را بریده، چشمهایش را کشیده و تیربارانش کرده اند. ذبیحالله فرهمند در زمان ماموریت در میدان هوایی مولانا جلالالدین محمد بلخی، چند…
در سال ۲۰۱۷، قمندان گلاب از افراد تحت امر جنرال نذیراحمد نیازی که به ستمگری و غارت در بدخشان شُهره آفاق بود، از پروژه سرکسازی فیضآباد -بهارک اخاذی میکرد. مسوولیت این پروژه را یک شرکت راهسازی مربوط به عباس ابراهیمزاده به عهده داشت و کارگران آن عمدتاً از اقوام هزاره، اُزبیک و تاجیک بودند. قمندان گلاب به دستور جنرال نذیراحمد، مسئولان شرکت راهسازی را تهدید میکرد که افرادمورد نظر او را به کار بگمارند و همچنان پول هنگفتی باید به نذیراحمد بپردازند. مسوولان شرکت راهسازی به این خواست جنرال نذیراحمد و قمندان گلاب تن ندادند. مهندس عزت…
روز جهانی دختر، یازدهم اکتبر است. این مناسبت در سال ۲۰۱۲ ثبت سازمان ملل شد و هدف آن تلاش برای برابری جنسیتی، گسترش خدمات آموزشی و نجات دختران زیر سن ۱۸ از ازدواجهای اجباری است. کشورهای عضو سازمان ملل این مناسبت را تایید کرده اند و همه ساله تلاش میکنند وضعیت زندگی دختران بهبود یابد. سالانه حدود ۱۰میلیون دختر به جبر ازدواج میکنند و تا کنون ۲۰۰ میلیون دختر ختنه شده اند. آنچه امروز بنام روز دختر در برخی صفحات مجازی تجلیل میشود گرفته شده از تقویم جمهوری اسلامی ایران است. ایران مناسبتهای مذهبی را که پشت آنان مرامهای سیاسی نهفته است به …
دلم به آن روزهای خوب تنگ است. آنروزهای سبز و صمیمی. من و نیلوفر پس از یک رزم جانانه و پس از پیروزی بر اهریمنِ جاهل و خیال باطل نامزد شده بودیم. خوشحال بودیم؛ و جهانی به این بزرگی در مشت ما بود. جهان را مچاله میکردیم و به دهن هر بدخواه و بداندیش و بدکردار میزدیم. سرشار از عاطفه و بیخیال از هر بدی و زشتی که در پیرامون ما جولان میداد. هنوز هم سرشاریم از آن عاطفه. گاهی در یک لحظه و بدون هیچ برنامهی از قبل، راه روستا را در پیش میگرفتیم. نیلوفر دختر شهر بود و روستا را ندیده بود. اولین باری که به روستای ما رفت، چشمهای بینظیرش از درختها و ست…
صفحه انستاگرام منتسب به شهاب مایل هروی -فرزند استاد نجیب مایل هروی پژوهشگر و نویسنده معروف افغانستان مقیم مشهد- با نشر عکسی که صورت سوخته او را نشان میدهد نوشته است که آقای شهاب مایل در اعتراض به مشکل اقامت و فشار حکومت بر ایشان، خود را در مقابل ریاست خارجه در مشهد آتش زده است. متنی که با عکس شهاب مایل در انستاگرام نشر شده ظاهراً از سوی همسر ایشان نوشته شده است. با این حال یک منبع از نزدیکان شهاب هروی می گوید که او خودسوزی نکرده بلکه توسط عوامل حکومتی ایران آتش زده شده است. هنوز انگیزه اصلی این کار مشخص نیست، اما منبع می افزاید که شهاب هرو…
کودک بودم و تازه می توانستم قرآن را روان و با تلاوت بخوانم. یک روز با پدرم رفتم زیارت روضه شریف. من در داخل حرم نشستم و پدرم رفت دنبال کاری. چند جلد قرآن در یک ردیف روی میزهای کوچک چوبی گذاشته شده بودند و هرکس دلش میخواست مینشست و میخواند. من هم پشت یکی از آن میزکها قرار گرفتم و شروع کردم به خواندن قرآن. تقریباً یک ساعت قرآن خواندم. در جریان این یک ساعت، چندین زائر بعد از زیارت ضریح حرم، روی میز کوچک مقابل من پول گذاشتند. هربار که کسی پول میگذاشت چشمانم روشنتر و زبانم روانتر میشد. همینگونه در حال خواندن بودم که یکی از «*ایشانهای ر…
یک زمانی فکر میکردم با کشتن یک آدم میتوانم به آرامش برسم. شبها با خودم نقشه میکشیدم. گاهی فکر میکردم که به خانه شان نارنجک بیاندازم. گاهی نقشه میکشیدم که گاو پدرم را مخفیانه بفروشم و پولش را به یک تبهکار بدهم تا او را بکشد. گاهی هم خیال میکردم که خودم تفنگ کوچکی بخرم و یک روز صبح زود، هنگامی که در باغچه خانهاش بیل میزند به فرقش شلیک کنم. نقشههای زیادی میکشیدم، اما خوشبختانه جرات انجام آنرا نداشتم. آن مرد مثل یک تومور در مغزم جولان میداد و هر روز نفرتی که از او داشتم چاقتر میشد. وقتی نقشههایم را میکشیدم و به عملی کردن …
Follow me in Social media