درقبرستانی قدم
میزدم که چشمم به گورنوشتهی خورد: «کاش خاک ایران آرامگه من میشد».
به یاد حرفی از غلامحسین ساعدی افتادم.
«مرگ
در آوارگی، مرگ دربرزخ است. مرگِ آواره، مرگ هم نیست. مرگ آواره، آوارگی مرگ است.»
دنیای آوارههارا
مرزی نیست. چه در رودخانه هریرود دفن شوی و چه
درقبرستانهای باشکوه اروپا.
0 Comments