حاجی رستم بای، فئودال روستای ما بود. نام او با زمین، زمینداری و عیاری گِره خورده بود. همیشه خندهی بر لب داشت که واقعی بود. مرد دسترخواندار و سخی که با تهیدست و ثروتمند یکسان حرف میزد. پدرم او را ماما صدا میزد و او همه ما را خواهرزاده صدا میزد. من هیچگاه نپرسیدم که چه رابطهی میان این ماما و خواهرزادگی وجود دارد، چون اوج احترام و صمیمیت را در زبان و رفتارش میدیدم. آن سالهای نه چندان دور که او هنوز به خانه خدا مشرف نشده بود و " رستم بای " بود را به یاد دارم. او اسبهای داشت برای بُزکشی، کارگرانی داشت برای شخمزد…
فکر میکنم در این روزهای پر از مرگ، وظیفه ما تنها این نیست که در خانه بمانیم و مُردهها را حساب کنیم. ما باید خودمان را آمادهی کار و زندگی در جهانی بسازیم که شکل و شمایل آن به میل کرونا تغییر میکند. جهانی که رویاها، موقعیتها، ظرفیتها و تواناییها در آن متفاوت خواهد بود. در آن جهان شاید تنها کسانی پیروز باشند که طرح نو در اندازند. من حداقل کاری که میتوانم این است که تلاش میکنم خودم را از لحاظ ذهنی آماده بسازم تا از تغییراتی که در راه است نترسم. روزهای سختی در پیش است. باید قوی بمانیم!
مختار وفایی امیرمحمدنوری مرد ۵۳ ساله بود که ساعت هشت صبح روز چهارشنبه در شفاخانه ویژه مراقبت از بیماران کوید۱۹ در شهر مزارشریف فوت نمود. امیرمحمد تا هفت ساعت قبل از مرگ، با دوستان و خانوادهاش تماس تلفنی داشت و نیز با یکتن از خبرنگاران بصورت تصویری صحبت کرده بود. جریان صحبت تصویری امیرمحمد با حسن سرداش خبرنگار در فاریاب نشان می دهد که امیرمحمد تا هفت ساعت قبل ازمرگ می توانست بدون دستگاه آکسیجن صحبت کند. او در این تماس ویدیویی، پیهم از نارسایی مسوولان شفاخانه میگوید و میافزاید که در بیست و چهارساعت فقط یکبار به او سر زده اند. همسرِ…
Follow me in Social media