الاهه سُرور دختری از یک خانواده به شدت محافظهکار و مذهبی است. پدر بزرگش ملا است و او تحت قیودات سختگیرانه بزرگ شده است. با الاهه سُرور در جریان کنسرت در شهر مالمو، سوئد خانوادهاش باری او را بخاطر حضورش در عرصه موسیقی طرد کرد و مدتی در کابل مخفیانه و با پوشش مردها زندگی میکرد. مسیری را که الاهه تا رسیدنش به روزهای روشن پیموده پر از سیاهچالههای است که ریشه در نفرت و تعصب جامعه مردسالار افغانستان در برابر زنها دارد. جامعهی که زنهای آگاه و آزاد را طرد میکند و از قدرت زنان به شدت میهراسد. جامعهی که باور دارد زنان باید دنب…
شب خواب دیدم گروهی از دوستانم آدمخوار شده اند و پس از خوردن دو دست دیگرم سراغ من آمده اند. به پدرم پناه بردم، اما دیدم که برادرم نیز در جمع آدمخواران است . خواب زشت و وحشتناکی بود.صبح که به دوستان آدمخوارم گفتم، یکی گفت تعبیرش برعکس است و به این معنا که مرا زیاد دوست دارند 😊
امروز این عکس را در توییتر دیدم. چقدر حس آشنا دارم با پرهای این کبوترهای سپید و این گنبد سبز. هیچ شهری برای من مزار نمیشود. شهر نوجوانی و شهر سرگردانی. شهر ترس و شهر عاشقی. دوست دارم این شهر را و سخت دلتنگش شده ام. کاش همه جا از این کبوترها و از این گنبدهای سبز میبود. حتی اگر میبود شاید به زیبایی مزارشریف نمیرسید. مساله اعتقادی و اعتقادات به کنار، اما زیر این گنبد سبز بطور عجیبی به آرامش میرسم. روزهای زیادی که گرفتار دلتنگی، هیجان، ترس و بیم بودم به این گنبد پناه برده ام. از پنجرههای آهنی و ضریح طلاکوب آن محکم گرفته و گریسته…
On August 8, 1998, at the height of the Taliban's war with the Northern Alliance forces in Afghanistan, following the collapse of the defensive lines of Mazar-i-Sharif, which were made up of forces from the Islamic Unity Party, Islamic Society, National Islamic Movement, and some commanders from Gulbuddin Hekmatyar's Islamic Party, the Taliban entered Mazar-i-Sharif. In addition to executing eight Iranian diplomats and one journalist, they massacred the residents of the city, mainly Hazaras and Shias, over the course of three days and…
به پدرم تماس گرفتم و مرگ برادر بزرگش را تسلیت گفتم. پرسیدم کاکایم چطور و چرا ناگهانی فوت کرد؟ گفت: جور و سالم بود. صبح رفته بود سرِ مزرعهاش و در برگشت به خانه حالش به یکبارگی بد شد و فوت کرد. کاکایم 85 سال سن داشت و تا چند ساعت قبل از مرگش نیز کار میکرد.
در یک برنامه آموزشی که برای روزنامهنگارانی از کشورهای مختلف در شهر یونشوپنگ سوئد برگزار شده بود، نینا یلمگرِن از روزنامهنگاران کارکشته سوئدی را ملاقات کردم. او آمده بود تا بخشی از برنامه آموزشی را تدریس کند و به ما از تجارب کاریاش نیز بگوید. متاسفانه او را قبلاً نمیشناختم، در حالی که او دو کتاب بسیار مهم در مورد افغانستان نوشته است. در جریان تدریس و بحث، نینا به عنوان یکی از جاهای که کار کرده از افغانستان نام برد و گفت در بسیاری از شهرهای افغانستان بوده و دهها بار در جریان جنگ داخلی و رژیم طالبان به این کشور سفر کرده است. کتابهای…
Follow me in Social media