برای نخستین بار و پس از ۱۰ سال، ۱۰ روز در جریان تعطیلات
آخر سال ۲۰۱۷ بصورت کامل از انترنت دور بودم. در این ۱۰ روز بجای کمرهی مبایل
از کمره دستی و برای خبر دادن و خبرگیری از خانواده از مبایل دوستانم استفاده میکردم.
روزها را در بازارها،
کوچهها، جاهای دیدنی، قهوهخانهها و خرید سپری میکردم و شبها را اکثرا یا
موسیقی میشنیدم و یا هم با دوستان همسفرم شعر میخواندیم.
در آن مدت کوتاه، با وجودی که در گوشهی از ذهنم چهرهی زشت انفجار و انتحار همیشه بیدار بود، اما آرامش زیبا و دلگرمکنندهی را توانستم بخاطر دوری از انترنت تجربه کنم. در آن روزها دانستم که فیسبوک چقدر مرا از متن زیبا و آرامشبخش زندگی دور کرده و در چالهی از انفجارهای ویرانگر خبرهای داغ مرگ و کشتار پرتاب کرده است.
قربانیان امواج کشندهی انفجار و انتحار تنها کسانی نیستند که بدنهای شان پاره پاره شده، کشته و یا زخمی میشوند. هر انفجار و انتحار برای هزاران تن دیگر مرگ تدریجی را رقم میزند. هر خون ریختهی را که در فیسبوک میبینیم و هر خبر داغ مرگ و کشتار را که مینویسیم و میخوانیم بخشی از شادی و زندگی را در ما میکشد. و به تدریج این خبرها روح و روان ما را خورده و از ما انسانهای خشن، احساساتی، ضعیف، بیاراده و ترسو میسازد.
من وقتی آرامش آن ۱۰ روز و ناآرامی و بیحوصلگی اینروزهای پر از مرگ را مقایسه میکنم بخوبی درک میکنم که فیسبوک و رویدادهای خونین اطراف ما، از ما در همهجا قربانی میگیرد.
ما قربانی هستیم، چه روی جاده شکار موج انفجار شویم چه در بستر خواب، کنار بخاری گرم و یا ریز صندلی در حالی که قند و نبات نوش جان میکنیم صفحه فیسبوک را ور رفته و خبرها و تصاویر قربانیان را لایک و همرسانی کنیم.
تنها راه ممکن، گریز همیشگی از فیسبوک و انترنت است که بسیاریها از جمله من و هممسلکهایم این کار را نمیتوانیم. ظاهرا فیسبوک به حدی قدرتمند است که ما بدون این پدیدهی خوب اما به شدت زشت و تباهکننده بیچاره میشویم.
من تا هنوز نتوانستهام تصمیمی در مورد اینکه چگونه از شر فیسبوک خلاص شوم بگیرم. چون بخشی از کارم وابسته به این صفحهی پر از خون و خشونت است.
در آن مدت کوتاه، با وجودی که در گوشهی از ذهنم چهرهی زشت انفجار و انتحار همیشه بیدار بود، اما آرامش زیبا و دلگرمکنندهی را توانستم بخاطر دوری از انترنت تجربه کنم. در آن روزها دانستم که فیسبوک چقدر مرا از متن زیبا و آرامشبخش زندگی دور کرده و در چالهی از انفجارهای ویرانگر خبرهای داغ مرگ و کشتار پرتاب کرده است.
قربانیان امواج کشندهی انفجار و انتحار تنها کسانی نیستند که بدنهای شان پاره پاره شده، کشته و یا زخمی میشوند. هر انفجار و انتحار برای هزاران تن دیگر مرگ تدریجی را رقم میزند. هر خون ریختهی را که در فیسبوک میبینیم و هر خبر داغ مرگ و کشتار را که مینویسیم و میخوانیم بخشی از شادی و زندگی را در ما میکشد. و به تدریج این خبرها روح و روان ما را خورده و از ما انسانهای خشن، احساساتی، ضعیف، بیاراده و ترسو میسازد.
من وقتی آرامش آن ۱۰ روز و ناآرامی و بیحوصلگی اینروزهای پر از مرگ را مقایسه میکنم بخوبی درک میکنم که فیسبوک و رویدادهای خونین اطراف ما، از ما در همهجا قربانی میگیرد.
ما قربانی هستیم، چه روی جاده شکار موج انفجار شویم چه در بستر خواب، کنار بخاری گرم و یا ریز صندلی در حالی که قند و نبات نوش جان میکنیم صفحه فیسبوک را ور رفته و خبرها و تصاویر قربانیان را لایک و همرسانی کنیم.
تنها راه ممکن، گریز همیشگی از فیسبوک و انترنت است که بسیاریها از جمله من و هممسلکهایم این کار را نمیتوانیم. ظاهرا فیسبوک به حدی قدرتمند است که ما بدون این پدیدهی خوب اما به شدت زشت و تباهکننده بیچاره میشویم.
من تا هنوز نتوانستهام تصمیمی در مورد اینکه چگونه از شر فیسبوک خلاص شوم بگیرم. چون بخشی از کارم وابسته به این صفحهی پر از خون و خشونت است.
0 Comments