مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان

مختار وفایی
چند طلبه‌ی که از سهم خمس و زکات ایرانی‌ها در حوزات عملیه ایران نفرت تغذیه کرده و منافقت آموخته، اکنون بار دیگر به نمادهای از فتنه و شر در میان مردم بدل شده اند. من هیچ علاقه و نیازی به پرداختن به مسایل کوچک و بی‌ارزش قومی، محلی و سمتی ندارم، اما وقتی عمق فلاکت، گمراهی و تباهی را در میان مردمی که در کنار آنان بزرگ شده و زیسته‌ام می‌بینیم، رسالت خود می‌دانم که در حد خودم در این مورد به هم‌نسلانم بنویسم.
عکس از آرشیف
من نه مانند اکثریت ملاهای نفرت‌پراکن و سیاه‌اندیش حربه‌ی مانند اسلام و قرآن دارم و نه خطابه‌های آتشین و دروغین بلدم تا با احساسات مردم بازی کنم.
هر ازگاهی که برای دیدار از پدر و مادرم به روستای ما در دره‌گزباستان /شولگره سر می‌زنم، عمق سیاه‌اندیشی و چاله‌ی تاریکی که مردم ما را احاطه کرده مشاهده می‌کنم. تقریباً چهار دهه قبل و در جریان جهاد علیه تجاوز شوروی، در کنار مردان صادق و راستین، چند دلقک به ظاهر دیندار به بهانه‌ی جهاد، مردم را علیه همدیگر شورانیده و آغازگر جنگ خانه بخانه شدند که اکنون نیز عقده‌های بجامانده از آن دوران سیاه و ذلت، از مردم قربانی می‌گیرد.
آن دوره باوجود این‌که نتایج اندک مثبتی در پی داشت، اما تاوان اشتباهات جبران ناپذیر چند حیله‌گر مکار را هنوز مردم می‌پردازند. سرخیل‌های جهاد، بجای این‌که مردم را به جهاد و صداقت سوق دهند، علم‌بردار جنگ قومی شده و خودشان در غُندی‌های خیر در قم و اصفهان و قندهار نشستند.
مردم خاطرات تلخ تباهی شان را به روشنی بیاد دارند و هر ازگاهی در جریان روایت آن دوران، یزیدها و شمرهای دوران را که هنوز زنده اند و در صومعه‌های شان مصروف دعا، نفرت می‌فرستند.
مایه‌ی ننگ و تاسف است که تاجران دین و قوم که بازارشان طی سال‌های اخیر کساد شده، بار دیگر در حالی که هنوز خون کشته شدگان جنگ خانمانسوز نخکشیده، به این تجارت سیاه رو آورده اند.
عده‌ی از این تاجران از قم و اصفهان و تهران تخم نفرت و کینه می‌پاشند و عده‌ی دیگر از غارهای باستانی شان در کابل و قندهار و مزار...
بار دیگر این سیاه‌اندیشان شمشیرهای تباهی شان را از غلاف کشیده و تلاش دارند بنام خیل و سرخیل و قوم و قبیله مردم را بجان همدیگر بیاندازند تا یک نسل دیگر در نفرت بسوزند.
حرف من به آنانی که تجربه‌ی 40 و 50ساله در پاشیدن تخم نفرت و کینه و کدورت دارند شاید جالب و قابل توجه نباشد، اما شاید برای آنانی که از نسل من است و آینده‌های درخشان می‌تواند چشم براه شان باشد قابل فهم باشد.
یکبار به دیروز، امروز و آینده‌ی آنانی که از ظرف زهرآگین قوم و خیل نان خورده اند ببینید، جز ذلت، نفرت و خشم نفاق از صورت‌ها و چشمان گناه‌کارشان چیزی نمی‌بارد. برای ما هیچ اقدامی شرم‌آورتر و ذلت‌بارتر از این نیست که در عصر حاضر که انسان‌ها به ارزش‌های قدرن 21 فکر می‌کنند ما در پستوهای خالی ذهن خود پنهان شده و دنباله‌رو کسانی باشیم که عمرشان را وقف نفرت و همدیگر کشی کرده اند.
بگذارید چند مریض روانی که چاره‌ی جز نشخوار نفرت‌های آموخته از حوزه عملیه قم و غارهای باستانی شان در کابل و قندهار ندارند، همچنان یاوه‌سرایی کرده و عمرخود را با نفرت‌پراکنی سر کنند، اما من و شمایی که در عصر انفجار اطلاعات زندگی می‌کنیم و مسوول امروز و آینده‌ی این کشور هستیم، دنبال ارزشهای مدرن و انسانی حرکت کنیم.
سردمداران خیل و سرخیل که حاصل عمر بی‌حاصل شان جز کشتار جوانان و تباهی خانواده‌ها نیست، باید عمر باقی‌مانده‌ی شان را برای توبه به درگاه خداوند بگذرانند تا از گناهان و سیاهی دامان شان اندکی کاسته شود.
به این پیرهای خرفت و این گمراهان عالم دینداری توصیه می‌کنم که در غارهای باستانی تان در قندهار و مزار و کابل و قم بمانید تا رستگار شوید. شما دنبال رستگاری هستید و هرآیینه بدانید که رستگاری در نفرت پراکنی و جنگ‌افروزی نیست.
من و هم‌نسلانم شما شیادان حیله‌گر را خوب شناخته‌ایم و شکار شعارهای واهی تان نمی‌شویم.
و حرف آخر این‌که ای شیخ:
امیدوار بود آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان!

Post a Comment

0 Comments