بنا بر روایتی 27 حوت روز
خبرنگار است.
سال گذشته در چنین روزهایی
به جرمِ اطلاعرسانی و بیانِ حقِ آزادی ام، از سوی یک جنایتپیشة جنگسالار مورد حملة
مسلحانه قرار گرفتم. حوالی هشت شب بود و از
دانشگاه بسوی خانه بر میگشتم. چهار موترسایکیلسوار اطرافم را گرفتند و میل تفنگچة
را بر پیشانی ام گذاشتند...در آن لحظه نمیدانم به چه فکر میکردم... فقط بیاد دارم
که چندبار اطرافم دیدم که شاید کسی به کمکام بیاید...با صورتِ خونآلود به زمین خوردم
و در خیابان بجز تاریکی و تنهایی کسی بسویم دست دراز نکرد.
من از کودکی تا یکسال
قبل بروی بستر شفاخانه نیافتاده بودم. افتیدن بروی بستر شفاخانه با صورت و پیراهنِ
خونآلود و بیآنکه پدر، مادر، برادر و خواهری در کنارت داشته باشی دشوار است...اما
من در آن لحظه موجی از حمایت و همراهی هممسلکان و دوستانام را داشتم...نیرو گرفتم
و تا امروز همچنان استوار در این راه ایستاده و برای هر روز بهتر از دیروز بودن تلاش
میکنم!
هرچند پس از رویداد،
به مسوولان محلی عرض مان را رسانیدیم، اما کاری از دست آنان ساخته نشد. یکسال از آن
شبِ ظلمت میگذرد، من تمامی نشانهها و مشخصات عاملین حمله بجانم را به مسوولان
دست اول امنیتی داده بودم، اما آنان کاری نکردند و من هنوز نمیتوانم از این جنایتپیشة
خونآشام نام ببرم، چون هنوز اسلحه بدست دارد و قدرتمندتر از دیروز است.
رحیمی در آن زمان
فرمانده امنیه بلخ بود، مرا به تنهایی در حضور طلبید و برایم گوشزد کرد که:
دنبال این قضیه نگرد، آن شخص پیش ما چندین دوسیه دارد. بارها جلب کردهایم اما زور
ما به او نمیکشد...فقط مواظب جان و زندگیات باش.
غرض از عرضِ این دردنامه
این بود که بگویم، سال گذشته در آستانة 27 حوت تنها پیشانی و پیراهنم خونین بود، اما
امسال مسلک، حق و آزادی همه خبرنگاران خونین است. سال گذشتة میلادی و سال جاری خورشیدی،خونینترین
سالِ خبرنگاران در افغانستان بود و اینروزها نیز، دشواریها، محدودیتها و خشونتها
علیه خبرنگاران به شدت در حال گسترش است. حکومت وحدت ملی، با چند ماهی که از آن میگذرد،
تیشههای محکمی تاکنون بر ریشة آزادی بیان
کوبیده است.
با این همه؛
راهی را که تاکنون آمده
ایم، همچنان استوار و محکم ادامه میدهیم!
مختار وفایی
0 Comments