مختار
وفایی / روزنامه جامعۀباز
در
آن لحظه که «ماریو تران» افسر ارتش بولیوی و مامور اعدام ارنستو چهگوارا، پس از سرکشیدنِ
جرعهی ویسکی، تیرهای مسلسلی را به بدنِ «چه» وارد کرد و یکی از این تیرها قلب او
را شکافت، شاید به ماجرایی میاندیشید که گلولههای تفنگ وی نقطهی انجامش را
نشانه گرفته بود. افسران ارتش بولیوی که با جسدِ بی جانِ چه گوارا عکسهای یادگاری
گرفتند، شاید نمیدانستند که این مرگ نه تنها پایان ماجرایی بنام چه گوارا نیست،
بلکه این مرگ به زندگی او معنی بیشتر میبخشد.
ارنستو
دلاسرنا چهگوارا، در سال 1928 در آرژانتین در یک خانوادهی روشنفکر و ثروتمند
زاده شد. او رشتهی پزشکی را خواند، اما هیچگاه یک طبیب خوب نشد. سلیا مادرش از
تاثیرگزارترین اشخاص در زندگی اش بوده و چنانچه خودش در خاطرات اش نوشته، تا قبل
از آشنایی با فیدل کاسترو در سال 1955در مکزیک، مادر روشنفکر اش، حامی و همکار
سرسخت برنامهها و زندگی اش بوده است.
او
در زمانی که دانشجوی طب بود، با دوستاش آلبرتو گرانادو توسط موترسایکیل، از
کشورهای آمریکای لاتین دیدن کرد و شورِ انقلاب و شورش، از همین سفر در ذهن
آرمانگرای او نقش بست.
پس
از این سفر، چه گوارا درد و رنج نهفته در آمریکای لاتین را پی برد و با وجودی که
از کودکی دچارِ مریضی «آسم» بود، کمر را برای انقلاب و مبارزهیی بست که در نهایت
نا تمام ماند.
چهگوارا
پس از آشنایی با فیدل کاسترو، در کوبا علیه حکومت رییس جمهور باتیستا جنگید و ارتش
او را سقوط داد. نقش او در حکومتِ به رهبری فیدل کاسترو برجسته و موثر بود، اما
روح عصیانگرِ چهگوارا به آزادی کوبا اکتفا نکرد و فرمان انقلاب را در چندین کشورِ
آمریکای لاتین که از سلطهی امپریالیسم ایالات متحده رنج میبردند صادر کرد. او از
کوبا خارج شد و مدتی در کنگو
بود، در آنجا همراه با انقلابیون کنگو بر ضد
رژیم دست نشانده ایالات متحده و آپارتاید افریقای جنوبی جنگید، بلاخره به بولیوی رفت
و همراه دهها تن چریک دست به مبارزه بر ضد
دولت تحت حمایت امریکا زد، اما این بار بخت با او یاری نکرد و بعد از نزدیک به یک سال
مبارزه ، محل فعالیت او توسط سازمان سیا تشخیص شد و طی یک عملیات بزرگ توسط ارتش بولیوی
دستگیر و تیر باران گردید . چه گوارا هرچند پس از اعدام قرار بود در محل مخفی بدور
از دید مردم دفن شود و چنین هم شد تا نام و آرماناش از ذهن جهانیان زدوده شود،
اما این تصور اشتباه جنرالان بولیوی و سازمان سیا بزودی ثابت شد و اندکی پس از مرگ
چه گوارا، عکسهای او تبدیل به سمبول عصیانگری، شورش، انقلاب و مبارزه علیه
استبداد و حکومتهای مستبد شد. چندی بعد عکسهای چه گوارا روی میلیونها تیشرت
رفت و هواداران او صفوف تظاهرات و شورشهای انقلابی شان را با تصاویر او رنگین
ساختند.
در
واقع چهگوارا یک طبیب ، چریک، سیاستمدار، شاعر، نویسنده و یک مارکسیست بود که
اکنون پس از گذشت 47 سال از اعداماش، هوادارانِ بیشتری را در سراسر جهان بخود جلب
کرده و حتی در خیابانها و مغازههای بلخ نیز بر روی هوداران اش لبخند میزند.
چه
گوارا در آرژانتین تولد و بزرگ شد، در بوئنسآیرس تحصیل کرد، در کوبا جنگید و در
بولیوی تیر باران شد. تقریباً از یکدهه بدینسو تصاویر، افکار، کتابها و نقل قولهای
این چهرهی افسانوی انقلاب ضد امپریالیستی، وارد دنیای جوانان ولایت بلخ نیز شده
است. اکنون که 47 سال از اعدام چه گوارا میگذرد، صدها تن از جوانان بلخی، تیشرتهای
را بر تن دارند که عکس چهگوارا، با واژهی انقلاب روی آن حک شده است.
چه
چیزی پای یک عصیانگر و انقلابی آمریکای لاتین را به بلخ کشانده است؟
نیلوفر
لنگر، شاعر و نویسندهی جوان در بلخ که از علاقهمندان افکار و مبارزات سیاسی چهگوارا
است میگوید:
«فقدان
آزادی واقعی و عدالت، عقدهی آزادی خواهی و غلبه بر دشمن در ذهن اجتماع جنگ زدهی مثل
افغانستان و عطش جوانان برای رسیدن به آزادی و کمال مطلوب، شاید یکی از دلایل علاقمندی
به فرمانده چهگوارا که معمولا همچون تندیس آزادیخواهی مطرح گردیده است باشد.»
چهگوارا
یک مارکسیست انقلابی بود و به مبارزهی مسلحانه اعتقاد داشت. او نفرت از
امپریالیسم را فریاد میزد و همه را برای براندازی نظام سرمایهداری دعوت میکرد.
با این همه شاید زندگی چهگوارا باعث شده است تا او صدای خواستهها و رویاهای
میلیونها جوانی باشد که عکسها و پوسترهای او را حمل میکنند.
در
میان هواداران چهگوارا در ولایت بلخ، بیشتر به پسران جوانی بر میخوریم که علیه
اوضاع کنونی اعتراض دارند و راهی برای تغییر اوضاع جستجو میکنند. در این میان
مغازههای شهر نیز از چندین سال بدینسو، تیشرت، کلاه و سیگارهای را وارد بازار
میکنند که با تصاویر و شمایلِ چه گوارا مزین شده اند.
چهگوارا
یک چریک تفنگ بدست بود، اما هواداران او در افغانستان، در اوضاع کنونی که انقلاب و
شورش از نوع گوارایی نا ممکن بنظر میرسد، از او چه میخواهند؟
ریحان
آریا دانشجوی علوم سیاسی که تیشرت چهگوارا
بر تن دارد میگوید: چه گوارا در ولایت بلخ، علاقهمندانی زیادی دارد، بخصوص
جوانان، او را بخاطر اندیشهی آزادیخواهی اش دوست دارند. به باور این دوستدار
«چه»، هدف هواداران چهگوارا، این نیست که رد پای او در تمام عرصههای زندگی دنبال
کنند. چهگوارا انقلاب کرد، جنگ کرد و نظام مستبد کوبا را نابود کرد. اما این همه
در افغانستان کنونی نیاز نیست و قرار نیست که ما با الگوگیری از چهگوارا شورش
برپا کنیم. به باور آریا، آنچه باعث پیوند میان چهگوارا و نسل جوان افغانستان
شده، تاکتیکهای جنگی و مبارزات نظامیاش نیست، بلکه زندگی، بزرگ اندیشی، آزادیخواهی
و اعتماد بهنفسی است که با تمام دشواریها، نسبت به پیروزی و غلبه بر ظلم و ستم
داشت.
با
این حال، آنچه روح زندگی سیاسی و مبارزات نظامی چهگوارا را زنده میسازد، مبارزه
علیه نظام سرمایهداری و امپریالیسم بود. سالهاست که عکس تاریخساز چهگوارا که
توسط آلبرتو کوردا گرفته شد، باعث شده است که دهها شرکت تجارتی در سراسر جهان،
محصولات شان را با استفاده از همین عکس و سایر سمبولهای او، پولهای هنگفتی را به جیب مالکان شان واریز
کنند. چهگوارا دقیقاً علیه همین نظام و
اوضاعی جنگید که اکنون از عکسها و پوسترهای او به عنوان منبع عایداتی استفاده میکنند.
حیاتالله
حبیبزاده، فروشندهی یکی از مغازههای لباس در شهر مزارشریف در حالی که تیشرت چهگوارا
بر تن دارد، میگوید، از پنج سال بدینسو تیشرتهای چهگوارا را در مزارشریف وارد
میکند و مشتریان زیادی را بخود جلب کرده است. حبیبزاده میگوید با وجودی که
هزینهی این تیشرتها دو برابر لباسهای عادی است، اما جوانان نسبتِ علاقهمندی
به چهگوارا، این تیشرتها را با هزینهی بلند خریداری میکنند.
با
این حال، در افغانستان که فرهنگ مطالعه ضعیف و معمولا به خوانش چپترهای دانشگاهی
خلاصه میشود، آیا جوانان آگاهانه به اسطورههای مانند چهگوارا علاقهمند اند، یا
از روی احساسات و شوق عکسهای او را بر سینه حمل میکنند؟
داکتر
فرهاد رویین که 25 سال دارد و تیشرت و کلاهی که نماد چهگوارا شناخته میشود را
پوشیده است، میگوید:
در
ولایت بلخ جوانان زیادی خود را رهرو و دوستدار فرمانده چهگوارا میپندارند. من شک
دارم که همهی آنان آگاهانه و از روی اعتقادات سیاسی به فرمانده علاقهمند شده
باشند. من با جوانان زیادی از این طیف صحبت کرده ام، اکثریت آنان حتی نمیدانند که
چهگوارا بخاطر چی و چرا مبارزه کرد!؟
در
این میان به آنانی که تیشرت چهگوارا میپوشند و دوستداران اویند، اگر کمی دقت
کنیم، سه گروه را مییابیم:
-
آنانیکه
بطور آرمانگرایانه برعلاوه با آشنایی با اندیشه و افکار فرمانده، خواهان عملی
نمودنِ راهکارهای او مبنی بر آزادیخواهی و رهیدن از زیر بار ظلم و استبداد اند.
ـ آنانی
که بطور پراکنده با اندیشهها و نقل قولهای فرمانده چهگوارا آشنایی دارند و صرف
از جنبههای فکری و تواناییهای او در زندگی روزمره درس میگیرند.
و
گروه سوم جوانانی اند که صِرف بخاطر زیبایی و شوق، تیشرتهای چهگوارا را میپوشند.
با
این حال، به گفتهی آقای رویین، نسل نوِ افغانستان باید تلاش کنند تا بجای ترویج
مُدلپرستی، اندیشههای که تاریخ طی نموده و بشریت از آن بهره برده اند را واکاوی
نموده و نسخهیی را برای درد کنونی جامعهی افغانستان تجویز کنند. او در عین حال
مناسب میداند که از هواداران چهگوارا بجای تظاهر، از او به عنوان یک انسانی که
علیه ستم و بهرهکشی مبارزه کرد، الگو گرفته و اعتماد بنفس او را در رسیدن به
خواستهای انسانی، سر مشق عملی نمودنِ آرمانهای خود قرار دهند.
چهگوارا
به باور بسیاریها، جدا از اینکه یک شورشگرِ انقلابی و یک مارکسیست بود، نویسنده و
اندیشمندی خوبی نیز بود. مارکز بزرگترین نویسندهی معاصر در مورد چهگوارا شعر
سروده است و همچنان او در خاطراتاش از ملاقاتهای متعدد و رابطهی نزدیک با سیمین
دوبوار، ژانبل سارتر و دیگر اندیشمندان بزرگ معاصر در اروپا و آمریکا یاد کرده
است.
قابل
یاد آوری است که جسد چهگوارا پس از تیرباران شدن در 9 اکتبر، قرار بود سوزانده
شود که با مخالفت برخی از مقامات ارتش بولیوی مواجه شد. پس از آن، دستهای «چه» از
بدنش جدا شد و بدناش در محلِ مخفی که بلاخره در سال 1997 کشف شد دفن شده بود. دستهای
جدا شده از بدنِ چهگوارا مدتِ یکسال پس از مرگ او در بولیوی نگهداری میشد، تا
بطور مرموزی به کوبا انتقال داده شد.
اکنون
دستهای چهگوارا در «کاخ انقلاب» کوبا نگهداری میشود و هرازگاهی بروی مهمانان و
مقامات خارجی به نمایش گذاشته میشود.
0 Comments