- سلام داکتر صاحب!
- والیکم، بگو بچیم!
- میبخشین داکتر صاحب، مختار وفایی استم روزنامهنگار...
- خوووب...بگو...میشنوم...
- غرض از مزاحمت اینکه، من گزارشی در مورد وضعیتِ شفاخانههای خصوصی و چگونگیِی فعالیتهای آنان، مینویسم و در این رابطه خواستم، با شما به عنوان مسوول یکی از شفاخانههای خصوصی بینالمللی صحبت کنم...اگر لطف نموده فرصتی فراهم کنید، من خدمت میرسم...
- خوووووبببب گفتی روزنامهنگار استی ها؟
- بلی صایب روزنامهنگار استم...
- با کدام تلویزیون کار میکنی؟
- با تلویزیون کار نمیکنم، روزنامهنگار استم، با یک آژانس خبری و روزنامههای چاپی کار میکنم...
- خوووووب...بسیار خوب...
راستی شما که گزارش ما را نشر میکنین...باز...چه رقم اس...منظورم اینکه...باز یک چیزی...یعنی چه مقدار پول از ما میخایین ها؟
- ..نخیر جناب دکتر! من روزنامهنگارم و وظیفه ام تهیهی گزارش است نه اعلانات بازرگانی که در بدلِ نشر آن از شما پول بگیرم. من فقط به صحبتِ شما نیاز دارم.
- فامیدم، اما رفیقای تان د افتتاح شفاخانه ما که آمده بودند تا برِ شان پاکتِ پول توزیع نکدیم گزارش ما ره نشر نکدن...
- خووووب جناب دکتر...شاید...من نمیدانم...
...
اینجا بود که دکتر، سرم را به دیوار کوبید و به روی هرچه اهل رسانه بود تُف کرد...
شاید مهم نیست، چون اینجا افغانستان است و قرار نیست، هیچ چیزی و هیچ مسلکی مقدس بماند.
وقتی رسانه در اختیارِ چندتا آدمِ شهوتزده و بیسواد قرار میگیرد، گناه دیگران نیست که با رسانهها چگونه باید برخورد کنند...
اگر برای تان، پروندهی رویدادهای پشت میزِ رییسِ یکی از شبکههای تلویزیونی محلیِ بلخ را بازگو کنم، حتماً شما هم میلِ ایجاد یک شبکهی تلویزیونی را خواهید کرد...
- میبخشین داکتر صاحب، مختار وفایی استم روزنامهنگار...
- خوووب...بگو...میشنوم...
- غرض از مزاحمت اینکه، من گزارشی در مورد وضعیتِ شفاخانههای خصوصی و چگونگیِی فعالیتهای آنان، مینویسم و در این رابطه خواستم، با شما به عنوان مسوول یکی از شفاخانههای خصوصی بینالمللی صحبت کنم...اگر لطف نموده فرصتی فراهم کنید، من خدمت میرسم...
- خوووووبببب گفتی روزنامهنگار استی ها؟
- بلی صایب روزنامهنگار استم...
- با کدام تلویزیون کار میکنی؟
- با تلویزیون کار نمیکنم، روزنامهنگار استم، با یک آژانس خبری و روزنامههای چاپی کار میکنم...
- خوووووب...بسیار خوب...
راستی شما که گزارش ما را نشر میکنین...باز...چه رقم اس...منظورم اینکه...باز یک چیزی...یعنی چه مقدار پول از ما میخایین ها؟
- ..نخیر جناب دکتر! من روزنامهنگارم و وظیفه ام تهیهی گزارش است نه اعلانات بازرگانی که در بدلِ نشر آن از شما پول بگیرم. من فقط به صحبتِ شما نیاز دارم.
- فامیدم، اما رفیقای تان د افتتاح شفاخانه ما که آمده بودند تا برِ شان پاکتِ پول توزیع نکدیم گزارش ما ره نشر نکدن...
- خووووب جناب دکتر...شاید...من نمیدانم...
...
اینجا بود که دکتر، سرم را به دیوار کوبید و به روی هرچه اهل رسانه بود تُف کرد...
شاید مهم نیست، چون اینجا افغانستان است و قرار نیست، هیچ چیزی و هیچ مسلکی مقدس بماند.
وقتی رسانه در اختیارِ چندتا آدمِ شهوتزده و بیسواد قرار میگیرد، گناه دیگران نیست که با رسانهها چگونه باید برخورد کنند...
اگر برای تان، پروندهی رویدادهای پشت میزِ رییسِ یکی از شبکههای تلویزیونی محلیِ بلخ را بازگو کنم، حتماً شما هم میلِ ایجاد یک شبکهی تلویزیونی را خواهید کرد...
0 Comments