سحرگل عروس قهرمان قرن که بد ترین عذاب را کشید ولی هرگز به تن فروشی تن
نه داده است. همسایه های خشمگین این تازه عروس 15 ساله که خواهان اشد
مجازات برای عاملین شکنجه های وی می باشند می گویند، آنچه بر این دختر
گذشته خارج از تحمل هر انسانی است و باید برای تسلای دل سحر گل و عبرت
دیگران چنان جزای به این مردم داده شود که همه از آن پند بگیرند.
یکی از همسایه های نزدیک محمد امان خسر سحر گل می گوید، سحر گل گناه نداشت ولی کیفر جنایات تمامی جنایتکاران جهان را به تنهایی بدوش کشید:
«اسم من عبدالرسول همسایه در به دیوار کاکا امان بای هستم همین آدم وقتی عروس را از بدخشان آورد بالایش ظلم و شکنجه را آغاز کرد و دختر که بیچاره شد از خانه فرار نمود ولی اینها با مراجعه به پولیس دوباره او را به خا نه آوردند و به پولیس خط دادن که دیگر بالای این عروس ظلم نمی کنیم اما پولیس که رفت دوباره ظلم و شکنجه شروع شد و تا آنجا که او را زدند که بیهوش می شد و به هوش می آمد در همین زمستان سرد سحر گله را در یک چاه می انداختند و بالایش آب یخ می ریختند و چنانش کرده بودند که بند بند دست هایش همراه پاهایش بریده و بالایش نمک انداخته بودند و سیخ داغ هم می کردند و خودش را بسته می کردن تا فرار نه کند.»
این جوان که ماه ها شاهد شکنجه های مداوم سحر گل بوده می افزاید:
«دست اش هم شکسته بود و حتی وقتی که شکسته بود او را تداوی نه کردند دستش چرکین شده بود بوی گرفته بود و همان طور کج و نادرست جور شد. ما مدت زیاد شیون و زاری او را می شنیدیم ولی مدت بعد آن ناله ها خاموش شد و دیگر شیون و زاری برنخاست و دلیل اش هم آن بود که آنها اول دهن او را می بستند و بعداً به نوبت خسر خشو ایور شوهر و ننویش او را می زدند.»
موی سفید دیگری هم در مورد می گوید، ظلمی که بالای این دختر مظلوم میشد در هیچ دینی نبود و هیچ وجدانی آنرا قبول کرده نمی توانست. وی می افزاید، محمد امان همیشه زیر فشار مردم بود تا چنین ظلمی را بر عروسش نکند ولی نمی شد و باز هم تکرار می کرد.
سحر گل دخترپانزده ساله از ولایت بدخشان است که هفت ماه پیش عروس غلام سخی جوان سی ساله ساکن شهر پلخمری ولایت بغلان شد مردم می گویند، سحر گل چند هفته بعد از عروسی اش از اثر شگنجه های زیادخانواده شوهرش پا به فرار از خانه گذاشت ولی به ضمانت پولیس دوباره برگشت.
وبا برگشت دوباره اش به خانه شکنجه هایش بیشتر شد و تا آنجا که بگفته همسایه ها بار بار در زیر شلاق های شوهر خشو ننو ایور و خسر از هوش می رفت و به هوش می آمد. شکنجه های مانند سیخ داغ کندن موی سر گوشت و ناخن با انبور و شکستاندن دست و پای که هم اکنون نشانه های از آن در هر جای بدن سحر گل نمایان است. اینها همه اش برای آنکه مردم می گویند سحر گل پاک دامن بود و تن به خواسته های خانواده شوهرش که تن فروشی بود نمی داد.
مردم می گویند، این خانواده عروس دیگری هم داشتند که چند ماه بعد از عروسی اش پا به فرار گذاشت و خود را برای همیش از این ها جداکرد. مردم در مورد جدایی عروس قبلی غلام سخی چیزهای می گویند که حالا در مورد سحر گل عروس کنونی او شنیده می شود.
باز هم عبدالرسول همسایه سحر گل می گوید:
«غلام سخی یک زن دیگر هم داشت که رفت و دیگر هرگز برنگشت او به زبان حال خود به همه گفته بود که خسرم از من می خواهد تا پشت و پهلویش را ماساژ بدهم و امثال این ها و همان سیاه سر به خاطر همین موضوع خانه را رها کرد و رفت و شاید این دختر هم به همین مشکل مواجه بوده که قبول نکرده و اینگونه عذاب شده است.»
اما محمد امان خسر سحر گل نه شکنجه و نه تقاضای تن فروشی از او را نمی پذیرد و می گوید:
«عروس من هیچ شکنجه نشده و خودش میرگی داشت و به خود ضربه وارد می کرد و مرا که می گویند او را به کارهای بد وادار می کردم هرگز چنین نیست.»
در هر حال حالا این مرد با خانم و یک دختر شوهر دارش به جرم جنایت علیه عروسش زندانی و عروسش که هفته پیش با زخم های خونین و حالت بدی از زندان خانگی آن ها در شهر پلخمری نجات یافت در شفاخانه بستری می باشد. ناخن ها و موهای کنده شده و زخم های خونین و عمیق سحر گل ترحم خیلی از مردم و احساسات رییس جمهور را بر انگیخت. مردم با دادن پول و نوید و نوازش کمکش کردند و رییس جمهور با فرمان گرفتاری و مجازات عاملین شکنجه وی همدردی اش را با او اعلام کرد.
بشیر احمد غزالی
یکی از همسایه های نزدیک محمد امان خسر سحر گل می گوید، سحر گل گناه نداشت ولی کیفر جنایات تمامی جنایتکاران جهان را به تنهایی بدوش کشید:
«اسم من عبدالرسول همسایه در به دیوار کاکا امان بای هستم همین آدم وقتی عروس را از بدخشان آورد بالایش ظلم و شکنجه را آغاز کرد و دختر که بیچاره شد از خانه فرار نمود ولی اینها با مراجعه به پولیس دوباره او را به خا نه آوردند و به پولیس خط دادن که دیگر بالای این عروس ظلم نمی کنیم اما پولیس که رفت دوباره ظلم و شکنجه شروع شد و تا آنجا که او را زدند که بیهوش می شد و به هوش می آمد در همین زمستان سرد سحر گله را در یک چاه می انداختند و بالایش آب یخ می ریختند و چنانش کرده بودند که بند بند دست هایش همراه پاهایش بریده و بالایش نمک انداخته بودند و سیخ داغ هم می کردند و خودش را بسته می کردن تا فرار نه کند.»
این جوان که ماه ها شاهد شکنجه های مداوم سحر گل بوده می افزاید:
«دست اش هم شکسته بود و حتی وقتی که شکسته بود او را تداوی نه کردند دستش چرکین شده بود بوی گرفته بود و همان طور کج و نادرست جور شد. ما مدت زیاد شیون و زاری او را می شنیدیم ولی مدت بعد آن ناله ها خاموش شد و دیگر شیون و زاری برنخاست و دلیل اش هم آن بود که آنها اول دهن او را می بستند و بعداً به نوبت خسر خشو ایور شوهر و ننویش او را می زدند.»
موی سفید دیگری هم در مورد می گوید، ظلمی که بالای این دختر مظلوم میشد در هیچ دینی نبود و هیچ وجدانی آنرا قبول کرده نمی توانست. وی می افزاید، محمد امان همیشه زیر فشار مردم بود تا چنین ظلمی را بر عروسش نکند ولی نمی شد و باز هم تکرار می کرد.
سحر گل دخترپانزده ساله از ولایت بدخشان است که هفت ماه پیش عروس غلام سخی جوان سی ساله ساکن شهر پلخمری ولایت بغلان شد مردم می گویند، سحر گل چند هفته بعد از عروسی اش از اثر شگنجه های زیادخانواده شوهرش پا به فرار از خانه گذاشت ولی به ضمانت پولیس دوباره برگشت.
وبا برگشت دوباره اش به خانه شکنجه هایش بیشتر شد و تا آنجا که بگفته همسایه ها بار بار در زیر شلاق های شوهر خشو ننو ایور و خسر از هوش می رفت و به هوش می آمد. شکنجه های مانند سیخ داغ کندن موی سر گوشت و ناخن با انبور و شکستاندن دست و پای که هم اکنون نشانه های از آن در هر جای بدن سحر گل نمایان است. اینها همه اش برای آنکه مردم می گویند سحر گل پاک دامن بود و تن به خواسته های خانواده شوهرش که تن فروشی بود نمی داد.
مردم می گویند، این خانواده عروس دیگری هم داشتند که چند ماه بعد از عروسی اش پا به فرار گذاشت و خود را برای همیش از این ها جداکرد. مردم در مورد جدایی عروس قبلی غلام سخی چیزهای می گویند که حالا در مورد سحر گل عروس کنونی او شنیده می شود.
باز هم عبدالرسول همسایه سحر گل می گوید:
«غلام سخی یک زن دیگر هم داشت که رفت و دیگر هرگز برنگشت او به زبان حال خود به همه گفته بود که خسرم از من می خواهد تا پشت و پهلویش را ماساژ بدهم و امثال این ها و همان سیاه سر به خاطر همین موضوع خانه را رها کرد و رفت و شاید این دختر هم به همین مشکل مواجه بوده که قبول نکرده و اینگونه عذاب شده است.»
اما محمد امان خسر سحر گل نه شکنجه و نه تقاضای تن فروشی از او را نمی پذیرد و می گوید:
«عروس من هیچ شکنجه نشده و خودش میرگی داشت و به خود ضربه وارد می کرد و مرا که می گویند او را به کارهای بد وادار می کردم هرگز چنین نیست.»
در هر حال حالا این مرد با خانم و یک دختر شوهر دارش به جرم جنایت علیه عروسش زندانی و عروسش که هفته پیش با زخم های خونین و حالت بدی از زندان خانگی آن ها در شهر پلخمری نجات یافت در شفاخانه بستری می باشد. ناخن ها و موهای کنده شده و زخم های خونین و عمیق سحر گل ترحم خیلی از مردم و احساسات رییس جمهور را بر انگیخت. مردم با دادن پول و نوید و نوازش کمکش کردند و رییس جمهور با فرمان گرفتاری و مجازات عاملین شکنجه وی همدردی اش را با او اعلام کرد.
بشیر احمد غزالی
رادیو آزادی
0 Comments